سَرو سَهی

آیا خدا برای بنده‌اش کافی نیست؟

سَرو سَهی

آیا خدا برای بنده‌اش کافی نیست؟

سَرو سَهی
طبقه بندی موضوعی
بایگانی

شعرشناس و شاعرشناس خانه خود باشیم

شنبه, ۱۲ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۰۵:۰۹ ب.ظ

در آستانه ی برگزاری نمایشگاه کتاب ...

خیلی دودوتا چهارتا کردم که بنویسمش یا نه! اما دیدم من از آن هاش هستم که تا یک چیزی را ننویسم انگار توی مغزم مثل ذرت، "فکر" بو می دهند و آرام و قرارم نیست.

رک و پوست کنده می خواهم بپرسم: برای چیست که ما انقدر شاعر داریم؟ چرا انقدر آدم های ریشوی پشمالوی متفکرِ دست بر زیر چانه داریم که ماهی چندبار جلسه شعر تشکیل می دهند و با تیپ های هنریِ خسته، شعرهای جوان های با ذوق را گوش می کنند و سرشان را آهسته بالا و پایین می کنند تا بگویند: «احسنت! تو یک پدیده ای! تو صاحب سبکی و فلانی و بهمان ... »؟

سوال دوم اینکه: چرا ما در حوزه ی ادبیات انقدر جذب شاعر داریم؟ چرا هیچ ارگان خاصی نداریم تا اول از هرچیز به ما بگوید شعر چیست و شاعر کیست؟ هر کسی دوتا جمله می نویسد و اسمش را می گذارد شعر سپید یا آزاد. بعد هم توی شبکه های اجتماعی برای خودش فالوور جمع می کند و کمی بعد می بینیم که آدم مطرحی می شود و خیلی ها زیر هر دو خطی که او می نویسد به به و چه چه می کنند و کم کم او به جرگه ی شاعران مهم عصر حاضر می پیوندد، به جلسات شعر "دعوت" می شود و "استاد" لقب می گیرد!


سوال سوم: چرا نسل فعلی می نشیند تا برایش برنامه غذایی بنویسند و هر چیزی را به خوردش بدهند؟ و فکر نمی کند که خب مثلا این شعری که دارد می خواند واقعا شعر است یا سبکی ست که مثلا اسمش را گذاشته اند پست مدرن و خیلی خوب است و ما هم باید بخوانیم و لذت ببریم و لایک بفشاریم؟

چهار: آدم ها چرا در جلسه شعر شرکت می کنند؟ می خواهند "هر" شعری که دارند بخوانند تا "دیده" شوند؟ تا اسمشان سر زبان بیفتد؟ کنار باقی هنرهایی که دارند، شاعر هم باشند؟ به ادبیات خدمت کنند، مقام شاعر را ارج نهند، از جنبش آزادی بیان شاعرها حمایت کنند، بگذارند در محافل شعری باز بماند، یا چی؟

پنج اینکه: اساساً (با لهجه دکتر نیما افشار) شعر تمیز چیست؟ اگر شعر تمیز داریم پس شعر کثیف چیست؟ به دنبال آن شاعر تمیز یا کثیف چه کسانی هستند؟ آیا صفات "تمیز" و "کثیف" بر روح لطیف یک شاعر می نشیند؟ اصلاً شاعران را با این صفات می شود سنجید؟ شاعران که همه به حمدالله نرم و نازک، و چُست و چابکان قرن اند!!!

***

ضرب المثلی هست که "هنر نزد ایرانیان است و بس" و تمام هنر فرانسه و دیگر ملل متمدن دنیا را می کند توی گونی! اکثر قریب به اتفاق ایرانیان هم می خواهند این مَثَل را بکنند در چشم همدیگر. بخصوص در این دوره که همه یک پا انسان "هنری" هستند و کلا به زندگی هنری علاقمندند و بعد به موضوعات دیگر. خیلی اطلاع دقیقی از چیستی گروه های هنری دیگر ندارم. اما به برکت حضور در شبکه های اجتماعی آن هم به صدقه سر گوشی هوشمندی که دارم رفتار طیف نسبتاً گسترده و مطرحی از شاعران جوان را زیر نظر گرفتم. عموماً دخترها زیر شعرهای همه غش می کنند و قربان صدقه هم می روند. پسران جوان هم ذوقشان بیشتر تراوش می کند و شاعرتر می شوند و شعرهای بیشتری به اشتراک می گذارند، اما ترازوی سنجش شعرها چیست؟ آیا ما باید مثلا هر شعر سنتی ولو بدون رعایت وزن و قافیه را منتشر کنیم؟ آیا هر شعری ارزش یک بار خواندن دارد؟ این گروه های اجتماعی و جلسات شعر که مثل طوفان به جان پایتخت افتاده اند و روزی ده تا توی ده نقطه شهر برگزار می شود برای شناخت شعر و یادگیری آن موثرند؟ تا کی باید جیب شاعرها انقدر از بودجه ی علاقمندان به شعر چاق شود؟ به نظر شما حتی اگر طرف خیلی شاعر مطرحی باشد، برای یک ساعت و نیم حضور در یک شب شعر باید ده میلیون تومان، پنج میلیون تومان یا پانصد هزار تومان به جیب بزند؟ این بودجه های هنگفت از جیب چه کسی در می آید؟ وزارت ارشاد و سایر ارگان های دولتی و غیردولتی؟ آن وقت از کجا؟ از پول نفت؟ صادرات؟ بیت المال؟

نمی خواهم بحث را سیاسی کنم. اما با وجودی که وجود این جلسات حقیقی و مجازی هزینه ی زیاد زمانی و اقتصادی در پی دارد، چقدر به ادبیات ملی ما کمک می کند؟ چرا باید یک نفر صبح از خواب بیدار شود و بگوید: خب، امروز شاعر می شوم ببینم چه طعمی دارد! بعد می رود با رکیک ترین الفاظ ممکن شعر می گوید و اسمش را می گذارد پست مدرن! به راستی شاعر پست مدرن بودن هم مگر کاری دارد؟ کسی که تلاشی برای قافیه های سخت پیدا کردن نمی کند و محدودیت عرفی و اخلاقی توی ذهنش ندارد هم مگر شاعر است؟ شعر تمیز گفتن است که دشوار است و می تواند از یک فرد، یک شاعر بالقوه ی واقعی بسازد. وگرنه مثل بعضی آقایان و خانم های شاعر بودن هیییچ کاری ندارد!

این ها را برای آن دسته شعردوستانی نوشتم که در آستانه ی برگزاری نمایشگاه کتاب گول تبلیغات مختلف کتاب شاعران حاضر را نخورند و پول یامفت به حساب تخریب گران ادبیات ملی نریزند!

  • المیرا شاهان