سَرو سَهی

آیا خدا برای بنده‌اش کافی نیست؟

سَرو سَهی

آیا خدا برای بنده‌اش کافی نیست؟

سَرو سَهی
طبقه بندی موضوعی
بایگانی

فرسودن!

يكشنبه, ۲ شهریور ۱۳۹۹، ۱۲:۴۶ ق.ظ

شش ماه از آمدن کرونا گذشته و شش ماه دیگر از عمر من. مثل خیلی‌ها در اکثر قریب به اتفاق مواقع در اضطراب بوده‌ام و زیستنم شکل دیگری به خود گرفته است. اغلب جز خانواده‌هامان، آن هم یک هفته تا ده روز یک‌بار، کسی را نمی بینیم و جایی نمی‌رویم. هیچکدام از دوستانم را ندیده‌ام. دلم برای سفر تنگ شده. برای صبحانۀ سه‌شنبه‌ها در کافه‌ای غرق در گفتگوهای دوستانه که دغدغه‌ام این بود کافه‌چی تخم‌مرغ کنار بشقاب را زود از تابه برندارد که زرده‌اش بمالد به سوسیس و بیکن و لوبیاهای کنارش و حالم را بد کند. دلتنگم برای دوچرخه‌سواری دور دریاچۀ چیتگر و درد گرفتن پاهام، برای دو رکعت نماز زیارت خواندن در امامزاده صالح و فاتحه خواندن برای شهدای هسته‌ای، برای خرید کردن و گاهی فقط نگاه کردن به لباس‌ها و لمس کردن‌شان، برای آغوش مادرم، برای بستنی‌قیفی‌های روبه‌روی پارک که دندان‌هایم تاب زود تمام کردن‌شان را نداشت.

در این شش ماه قریب به شصت کتاب خوانده‌ام، بیش از سی قسمت فیلم و سریال دیده‌ام، یک پژوهش انجام داده‌ام، نشسته‌ام به یاد گرفتن نرم‌افزارهای کامپیوتری، اما درست مثل خیلی‌ها طاقتم طاق شده و حوصلۀ تحمل این همه محدودیت اجباری را ندارم. دلم خیالی جمع می‌خواهد. آرامشی در ارتباط با آدم‌ها. منتظر روزی هستم که معجزه‌ای شود و ویروس کرونا دست به خودکشی بزند و این همه قربانی نداشته باشیم. اما تا آن‌روز چقدر زمان باقی‌ست؟ خیابان‌ها پر است از آدم‌های بدون ماسک. همان آدم‌ها در صف یک فست‌فودی بدون فاصله ایستاده‌اند برای سفارش غذا. بدون رعایت پروتکل‌ها.

دنیای بدی‌ست؛ اوقات زیادی از زندگی‌ام در این چندماه به فکر کردن گذشته. دنیای تباهی‌ست. بسیاری از چیزها که به‌خاطرش از گذشته تا امروز جنگیده‌ایم، بی‌ارزش‌اند.

در دوری باطل و مسیری تکراری و فرسایشی افتاده‌ایم.

از پانزده روز دیگر مدرسه‌ها باز می‌شوند. برای یک معلم، ندیدن دانش‌آموزان قشنگ نیست. راستش کلاس‌های آنلاین هیچ جاذبه‌ای برایم ندارند. دوست دارم از این روزها و لحظه‌ها فرار کنم.

دیگر از صبوری و امیدواری خسته‌ام.

  • المیرا شاهان

نظرات  (۵)

قلم خوبی داری خدا قوت

پاسخ:
سپاسگزارم.

خسته نباشید،    شما نه تنها در کلاس درس،   بلکه در کلاس وسیع تری بنام زندگی هم  برای اطرافیانتون  معلم و الگو  هستید بی شک.  پس نباید خسته بشید،   چون  اینجوری ته دل  کوچکترا  خالی میشه.   من که خودم  همیشه  معلم هام رو خیلی دوست داشتم و  از اونا  خیلی چیزا  در زندگی شخصی یاد میگرفتم.   

دنبال شدید 

خوشحال میشم دنبالم کنید  یا که نظری بدید. 

 

پاسخ:
سلامت باشید. بله بچه ها واقعا نگاهشون به معلم هاست. خیلی الگوبرداری می کنند و من خیلی اوقات این تاثیرات رو می بینم. حتی بعضی تکیه کلام های ما، تکیه کلام اون ها می شه. دلم برای شادی کلاس هام تنگ شده. توی تدریس آنلاین خیلی نمی شه به شوخی زد. در کلاس های مدرسه خودم بودم و بچه ها. حالا اما قراره تدریسم ضبط بشه و در دسترس بچه ها و کادر مدرسه و خانواده ها قرار بگیره. خب این حس از الان برام آزاردهنده ست. چه برسه به بعدا! :)

چشم.
  • قاسم صفایی نژاد
  • باز خوبه که این همه کتاب خوندید و فیلم دیدید و کارهای عقب افتاده‌ای که می‌شده رو انجام دادید

    پاسخ:
    بله. خداروشکر. اما من آدمِ سفرم. همین یه دونه رو که ندارم کلی حالم گرفته شده. فقط گاهی زدیم به دامان طبیعت حاشیۀ تهران و از خلوتیش بهره بردیم. اما به شخصه باید بیفتم تو جاده که حالم خوب بشه :)
  • مجید اسطیری
  • سلام و توسلات قبول درگاه حق تعالی انشاالله

    به بهانه روز جهانی وبلاگ نویسی شما را دعوت کردم به یک چالش

    http://asatiri.blog.ir/

    پاسخ:
    سلام. سپاس فراوان از شما.

    توی این شش ماه من تقریبا 5 ماهش را بطور کامل سره کار رفته ام و حقوق کارمندی ناچیزی گرفته ام و به سوالات بی سر و ته دانشجویانم در واتس آپ پاسخ داده ام ..منم دلم عجیب خیالی جمع می خواهد برای ماندن در یک جمع ...

     

    دیدی .. اینقدر در مضیقه ماندیم دلمان برای همان زندگی نیم بند قبلی هم تنگ شد ^__^

    پاسخ:
    ما آدمای ناشکری بودیم. الانم هستیم البته. اغلب منفیارو می بینیم نه مثبتارو. شاید برای همین سختی ها بیشتر می شن و هر سال می گیم دریغ از پارسال :)