سَرو سَهی

آیا خدا برای بنده‌اش کافی نیست؟

سَرو سَهی

آیا خدا برای بنده‌اش کافی نیست؟

سَرو سَهی
طبقه بندی موضوعی
بایگانی

علی محمد مودب

به واسطۀ کارش، ارتباط زیادی با جوانان دارد و بین صحبت ها و خاطره تعریف کردن ها همواره می کوشد که از کتاب های برجسته حرف بزند و همه را به کتابخوانی تشویق کند. به همین خاطر تا امروز تلاشش نتیجه داده و خیلی ها را به وادی کتابخوانی کشانده است.

«علی محمد مؤدب» این روزها چهره ای شناخته شده در بین اهالی ادبیات است و کتاب‌های «عاشقانه های پسر نوح»، «سفر بمباران» و «همین قدر می فهمیدم از جنگ» از آثار اوست. به مناسبت هفته کتاب و کتابخوانی پای گفتگو با او نشستیم تا از کوزۀ حرف هایش، لبی تر کنیم. گفتگوی ما را در زیر می خوانید:

 

*از کی به صورت جدی کتاب خواندن را شروع کردید؟

راستش ما در روستا بودیم و کتاب خیلی نبود. اولین کتابی که خواندم، دیوان حافظ بود که برای مشق مکتب برادر بزرگم گرفته بودند. بعد هم چاپ های قدیمی گلستان سعدی را در ابتدایی و اوایل راهنمایی خواندم. لطف خدا بود که جادوی موسیقی و کلام حافظ و سعدی باعث علاقۀ من به ادبیات شد. قبل از این هم در سال های بعد از انقلاب و دورۀ ابتدایی و زمان جنگ، کتابخانه ای در مدرسۀ روستا دایر شده بود که خیلی از کتاب های کودک مثل نوشته های آقای مطهری برای کودکان که همراه با نقاشی بود و بعضی قصه های ترجمه شده خارجی را داشت. کتابخانه ای که بچه های جنگ آن را می چرخاندند و یکی از آن ها شهید حسن رمضانی بود که بعد از شهادتش کتاب خانه به نام او شد. محبوبیت این آدم ها هم باعث می شد که پای ما به کتابخانه باز شود. جدی ترین چیزی که از کتاب یادم می آید دلبستگی ام به حافظ و سعدی بود که در سال های آخر دبستان و اوایل راهنمایی در من به وجود آمد و من به همان حدی که می فهمیدم از خواندن آن ها لذت می بردم. بعدها به تناسب محیط، هر کتابی به دستم می رسید می خواندم. حتی وقتی کسی به شهر می رفت و چیزی خریده بود که آن را لای روزنامه پیچیده بودند، نوشته های چاپی، آگهی ها و ... روزنامه را می خواندم. دوره ای که خوب توانستم کتاب بخوانم سال های دانشگاه بود که از کتابخانه دانشگاه امام صادق خیلی بهره بردیم و تا توانستیم رمان، شعر و ... خواندیم.

*حالا در کتابخانه‌تان چقدر کتاب دارید؟

عددش را نمی دانم؛ اما وانتی بخواهم بگویم، دوتا وانت کتاب دارم. (می خندد)

*و از این دوتا وانت کدام کتاب را بیشتر دوست دارید؟

علاقه آدمیزاد عجیب است؛ نمی دانم علاقه به دنیاست، چه چیزی‌ست که تک تکشان را که بر می دارم می بینم نمی توانم آن را از خودم دور کنم. اما به هر حال مشکلات زندگی شهری و اجاره نشینی باعث شد که یک وانت را بردم جایی گذاشتم؛ اما آدم دوست دارد که همه آن ها دم دستش باشند. از کتاب های بزرگان، علاقۀ خاص من به آثار قدماست؛ مثل رودکی، سعدی و حافظ. دیشب داشتم انوری می خواندم. من به کتاب های نسل های کهن علاقه دارم و هر وقت بتونم لابلای کار و زندگی بخشی از آن ها را می خوانم.


*کدام کتاب تاثیر به سزایی در زندگی‌تان داشته است؟

کتاب های تاثیرگذار زیاد هستند؛ من کتاب های حدیث را خیلی جدی می گیرم؛ مثل اصول کافی. گاهی یک حدیث می خوانم و به هر حال کلام اهل بیت است. متون کهن هم خیلی موثرند، مثل متون تصوف، متون مربوط به عرفای ما آثار شُعرای برجسته مثل حافظ که به نظر من اخلاق ما را او ساخته. من توی زندگی شخصی ام در مقابل مشکلات که قرار می گیرم مثل این دستگاه های رایانه که هر صبح روشنشان می کنی و به خاطر نرم افزاری که رویشان نصب شده بیتی از حافظ می آید، بارها شده که بسته به موقعیت بیتی از حافظ را زمزمه می کنم. بین جدیدی ها هم از کتاب های مختلفی بهره بردم، مثل رمان های برجسته ی دنیا؛ کارهای محمود دولت آبادی که من به زبان ایشان و جهانی که به آن پرداختند علاقه دارم. از شاعران هم آثار آقای مهدی اخوان ثالث، آقای سهراب سپهری و خانم فروغ فرخ زاد. از تازه ترها و بچه های انقلاب، آثار سلمان (هراتی) و قیصر (امین پور) و سید حسن (حسینی). و از نسل های جوان این دوره هم کارهای میلاد عرفان پور خودمان. بین آثار داستان نویس ها «من او»ی رضا امیرخانی که از نظر تاثیر کتاب موفقی بود. همچنین رمان های آقای جواد افهمی که جهان داستانی خوبی دارند. اما از لحاظ تاثیرگذاری گاهی کتاب هایی که آموزش های خوبی دارند هم می توانند اثرگذار باشند.

*از بین آثار خارجی کدام کتاب ها؟

بین آثار خارجی آن طور که بگویم تاثیر تکان دهنده ای داشته، نبوده اما در شاعران خارجی به نزار قبانی و ناظم حکمت خیلی علاقه دارم و از جهان خیال، شعر و نوع نگاه‌شان آموخته‌ام. شعرهای قبانی که موفق شدم آن ها را به عربی هم بخوانم خیلی موثر بوده اند.

*آیا تا به حال کسی را کتابخوان کردید؟

بله بسیار. اخیرا کارم کتابخوان کردن دیگران است. به هرحال در فضای جلسات همین که خاطراتم را با کتاب تعریف می کنم، موفق می شوم فضایی ایجاد کنم که بچه ها این تجربه را احساس کنند. کار ما تخصصاً این هست که برشی از یک کتاب را تعریف می کنیم و متوجه می شویم که خود به خود بچه ها دنبال آن کتاب رفته اند. بعضی آدم ها هم که به هر دلیل بیشتر سراغ ما آمدند و بیشتر بهشان توجه کردیم، این تغییر را هم بیشتر در آن ها دیدیم. در خانواده هم بعضی آدم ها بودند که اهل کتاب نبودند اما بعد از دوره ای ارتباط و دوستی کتابخوان شدند. وقتی با هم صحبت می کنیم، بعضی از این نزدیکان می گویند از آن موقع که با هم از کتاب حرف زدیم، اگر قبلش ده تا کتاب خوانده بودیم، در این سال ها سیصدتا کتاب خواندیم. و ما چون کارمان بیشتر با جوان هاست ناخودآگاه تاثیرات این شکلی بر آن ها گذاشته ایم.

*اما متاسفانه همه ممکن است فرصت نکنند در جلسات شما شرکت کنند و تمام مطالعاتشان به خواندن کتاب های اجباری دانشگاه و تحقیقی محدود شود. چه کنیم که مردم انس بیشتری با کتاب بگیرند؟

مسئله، مسئلۀ احساس نیاز است؛ در اقتصاد تعریفی داریم که نیاز و مطلوبیتی که در چیزها احساس می شود، بازار را می سازد. ما یک دفعه می بینیم بازارهای عجیب و غریبی درست می شود؛ برای پدیده ای که وجود ندارد مطلوبیت و نیاز درست می کنند. در همین تاریخ معاصر ما بحث پدید آمدن سس این گونه بوده است. این نیاز را ساختند و امروز سفره ای نیست که این سمّ خوشمزه در آن نباشد. جوری شده که تبدیل به جزء جدانشدنی زندگی ما آدم ها شده و همه از آن استفاده می کنند. در حالی که این بازار قبل از این وجود نداشت و حالا تبدیل به نیازی جدی شده. در حوزه کتاب هم، بحث نیاز مطرح است. خیلی از ما احساس نیاز نمی کنیم. فکر نمی کنیم که دانستن چقدر خوب و لازم است و به همین دلیل به خاطر نبود دانستن، دانایی و اطلاعات کاربردی در حوزه های مختلف عقب هستیم؛ چه در حوزه مباحث فرهنگ، هنر، زیبایی، اخلاقی و ... و  چه در حوزۀ مباحث کاری و کاربردی. به نظرم باید سیاستگذاران مدیریت کلان کشور به این بحث های جدی بپردازند، وزارت خانه ها وارد این بازی شوند و هر فردی برای شغل و صنف خودش مطالعه کند. آموزش و پرورش، موسسات آموزش عالی و ... از اساسی ترین بخش ها هستند. باید به جای اینکه معلومات بدهند و کلاس های خسته کننده برگزار کنند تمرکزشان بر این باشد که در دانش آموزان و دانشجویان حس تحقیق، حس طلب علم و حس جستجوگری به نسبت پرسش هایی که دارند ایجاد کنند. در محصل‌ها حس این که پرسش های تازه تر داشته باشند به وجود بیاید. این مشکل ساختار نظام آموزش و پرورش ما خصوصا در دوران ابتدایی و راهنمایی است که دانش آموزان جوری بار نمی آیند که اهل جستجو، دیدن و شناختن باشند. باید وقتی این حس‌ها را پیدا کردند دانشگاه بروند تا روش پیدا کنند و رسما در حوزه ای کار کنند. باید صاحبان فکرهای نو در حوزه های مختلف را در جامعه درست مطرح کنیم.

*آیا جمع های کتابخوانی بین جوانان به کتابخوان شدن آن ها کمک می کند؟

بله قطعا، محافل خیلی مهم است. به نظرم باید محافل کتابخوانی خیلی بیشتر شود. الان طیف وسیعی از مردم هستند که ادبیات گذشته ما می تواند جذبشان کند. حافظ و مولوی می توانند باعث ارتباط جدی مردم و موانست آن‌ها با هم بشوند. خیلی در فضاهای شهری کمبود انس هست و کتاب می تواند بهانه انس باشد.

*برای آن ها که می خواهند کتاب خوانی را تازه شروع کنند، چه توصیه هایی دارید و به نظرتان چه کتاب هایی می تواند آن ها را به مطالعۀ بیشتر، ترغیب کند؟

باید لذت محور به سراغ کتاب بروند، همین. سعی کنند کتابی بخوانند که از آن حظ می برند و با آن کیف می کنند. زورکی کتاب نخوانند. اگر کتابی هست که علاقه دارند و خواندن آن سختشان است، آن را با استاد خوب بخوانند تا برایشان شیرین بشود.


منتشر شده در سایت شهرستان ادب و نشریۀ نخل جنوب

  • المیرا شاهان

علی محمد مودب

کتاب

کتابخوانی