بچه که بودیم، بزرگترها میگفتند جلوی دوستانتان لواشک نخورید و اگر دیدید کسی نگاه کرد بهش تعارف کنید تا یک وقت دلش نخواهد و گناه کرده باشید. روزگار طوری چرخید که یکی از اقلام قابل فروش در متروها شد: «لواشکهای ترش و خوشمزه، بستهای دو تومان» و آنها که وُسعشان رسید خریدند و آنها که وُسعشان نرسید آب دهانشان را قورت میدادند یا رویشان را آن طرف میکردند و با دستشان چشم بچههاشان را میپوشاندند تا نبینند و کسی نفهمد دلشان خواسته است.
روزگار باز هم چرخید و شبکههای مجازی قوت بیشتری گرفتند و صفحه در اینستاگرام نداشتن تبدیل به مسالۀ مهمی شد. بنابراین آنها که با مفهوم سلفی و خویشانداز آشنا نبودند، رفتهرفته سلفی میگرفتند و بعضاً دچار خودگیری شدند و چال گونههاشان شد موضوع بسیاری از عکسهای شخصی که از قضا – خوب یا بد – دوستانشان مجبور به پسندیدنشان بودند. اغلب بدون تولید محتوای علمی و عمیق، در دستههای «همین الان یهویی در کافه فلان»، «همین الان یهویی در جشن تولد مختلط، در استخر، در حال سرو نوشیدنی!»، «همین الان یهویی در رستورانهای لاکچری پایتخت» و «همین الان یهویی در کنسرت خواجهامیری و ابی» جای گرفتند و به خیالشان این ریخت و پاشها در کنار صفحههای آموزش آشپزی و دیگر صفحات که آب از دهان همگان راه میانداخت، هیچ بود! اما آنها هم خوب بلد بودند «شو» اجرا کنند و با گوشی آیفون در آینه یا با پاستا آلفردوها، شیشلیکهای شاندیز و رستوران گردان برج میلاد فخر بفروشند و یک جور زندگی آرمانی و رویایی از خودشان به نمایش بگذارند تا همگان بدانند ایشان لاکچری و با کلاس هستند، پایتختنشیناند و سواحل قناری و فرانسه و ونیز رفتن، یک خلوتنشینی منحصر به فرد در آخر هفتۀ آنهاست. روزگار چرخید و آنها که یک روز پول پاککن خریدن در مدرسه را نداشتند و زنگهای ورزش را میپیچاندند، به بهترین آرایشگاهها میرفتند، مدل میشدند، هر هفته رنگ موهایشان با هفتۀ بعد فرق داشت و در بهترین باشگاههای بدنسازی وزنه بالا میبردند، این وسط کار عدهای هم فقط فشردن قلبها با انگشت بود و «عزیزم تو بهترینی» گفتنها؛ در حالی که توی دل بعضیهاشان آه بود و حسرت و نارضایتی از عدالت خداوند.
روزگار باز هم میچرخد، همین ظواهر میشود اهداف نسلهای بعد و علیرغم همۀ این فخر فروختنها، روح هیچکدام اغنا نمیشود. خیلیها از دوست دختر قبل به دوست دختر بعد یا از دوست پسر قبل به دوست پسر بعد منتقل میشوند و به ریخت و پاشها ادامه میدهند و باز هم خوشبخت نیستند! عدهای در صفحۀ اینستاگرامشان مینویسند، «کمپین حمایت از کودکان کار»، «کمپین حمایت از سگهای خانگی»، «کمپین حمایت از فقیران حاشیهنشین و زاغهنشینان» ... و بعد، زیر عکس حاجیها و زائران اهل بیت یا شهدای منا مینویسند: «به جای اینکه پولتو بریزی تو حلقوم عربای وحشی، به فقرای مملکتت برس»...
امیدوارم روزی این نسل به این باور برسد که هرکجا که میرود، هر چیزی که میخورد، هر عشق و حالی که میکند، فقط و فقط به خودش مربوط است، نه دیگری! اگر هم شما جزو دستههای بالا نیستید، خوش به سعادتتان! فقط لطفاً جلوی دوستانتان لواشک نخورید! :/