گلکلمها را با زور سرانگشتانم خرد میکنم. هویجها، قارچها و فلفلدلمهایها را هم با چاقو به ابعاد کوچکی در میآورم تا آمادۀ ترشی شوند. بعد از اینکه سفیدها و نارنجیها کمی در آب جوشیدند و به تن سبدی، خیسیشان را پس دادند، همراه با جوانۀ ماش، زیتون، ادویهجات، سرکه و نمک، در ظرف متوسطی جای میگیرند.
گلدانها تا نیمه خاک میشوند و حفرهای بهآهستگی، لبریز میشود از نم آب تا بستری باشد برای ریشۀ حُسن یوسفها و گلهای قاشقی.
لبوها مثل شلغمها بی که چیزی از سر و تهشان برداشته شود، خوب شسته میشوند و باید مراقب باشم سرخیشان را از گونههای قابلمه سُر ندهند روی گاز.
شیر را میجوشانم؛ میبُرد و فرصت کیک شدن را از دست میدهد.
لباسهای سیاه را از ماشین لباسشویی در میآورم و پهن میکنم تا خشک شوند و لباسهای رنگیِ خشک شده از قبل را تا میکنم و در دهان کشوها میگذارم.
ظرفها از دل سینک به آبچکان پناه میبرند، خانه را جارو میکشم، سطح میزها و کابینتها و طبقهها را گردگیری میکنم.
برنجها در سینی پخش میشوند تا لحظاتی بعد در آب جوش به رقص درآیند. پیازها تفت میخورند و مرغها بعد از آنکه بهخوبی رنگشان پرید، از شادی خوراکشدن سرخ میشوند.
وقت آن است که منتظرت بنشینم...