سَرو سَهی

آیا خدا برای بنده‌اش کافی نیست؟

سَرو سَهی

آیا خدا برای بنده‌اش کافی نیست؟

سَرو سَهی
طبقه بندی موضوعی
بایگانی

۳ مطلب در مهر ۱۳۹۷ ثبت شده است

۲۲
مهر

باران - که در لطافت طبعش خلاف نیست تمام دیشب باریده بود و من، در خواب ژرفی به سر می‌بردم که پس از آن مهمانی دوستانه اتفاق افتاد...

دقایقی پیش از آن‌که عقربۀ کوچک ساعت دیواری روی عدد هشت بایستد و به خواب آرام من چشم بدوزد، از بوی خاکِ نم‌کشیده دانستم که شیرینی محفل دوستانۀ دیروز با رفیق گرمابه و گلستانم، به گوش آسمان‌ها هم رسیده و ماحصل آن مراودۀ ابرها بوده با یکدیگر...

تو بهتر از همه حال این روزهایم را می‌دانی مهربان؛ تویی که لحظه‌های با من را زیسته‌ای و خوب می‌دانی وقتی برایت از برآورده شدن «آرزو» حرف می‌زنم، از چه حرف می‌زنم؛ هرروز دقیقه‌ها نگاهم را از دنیا می‌گیرم، به خاطره‌هایم چشم می‌دوزم، و صدای آرام و دست‌های کشیدۀ معلم فارسیِ راهنمایی‌ام را به خاطر می‌آورم و بعد، با خودم خیال می‌کنم این‌بار که به مدرسه رفتم، کدام کلمات را در گوش دخترهایم بگویم، ذهن‌شان را با نام کدام شاعر آشنا کنم و به کدام قصه در کدام مثنوی بپردازم که ذوق‌شان از معصومیتِ چشم‌هاشان بیرون بریزد و هر بار با شوری مضاعف برای زنگ فارسی و دیدار من مهیا شوند...

تو بهتر از همه می‌دانی که با چه حال دلخواهی روزهای معلم بودن را به مشام می‌کشم. این پاییز، پاییز خوشی‌ست وقتی در دل آرزوی سال‌های تا امروزم پرسه می‌زنم؛ پیش از آن‌که این «آرزو»، مثل هزاران آرزوی دیگر، از دهانم بیفتد، بیات شود و شوق به وقوع پیوستنش در وجودم بخشکد و تبدیل شود به یکی از اتفاقات معمول زندگی ...

  • المیرا شاهان
۱۴
مهر

صبح، چشم‌هایم را زیر سقف خانه‌ای باز کردم که ابر باران‌خیز بر آن سایه انداخته بود. تو خواب بودی و من در خیال باران بودم و فکر می‌کردم که کاش می‌شد آسمان ابریِ بالاسر ببارد و بشورد بی‌قراری روزها را... کتری را که گذاشتم روی گاز، حواسم پرتِ خیسی کوچه‌مان شد. گویی باران از نیمه‌های شب باریده بود؛ بی که هیچ‌کداممان متوجه آن باشیم... برگشتم به اتاق و کمی بعد، مثل روزهای خانۀ پدری، از صدای بارشی که در گوش کولر می‌پیچید متوجه باران شدم. صدایت زدم! از باران گفتم؛ از این‌که چقدر همیشه هوای ابری را دوست داشته‌ام، این‌که پاییز هرگز مرا غمگین و بی حوصله نکرده است و عشق می‌کنم از پر زدن در آسمان خاکستری‌اش...

پرده را کنار زدم، پنجره را هم؛ از لای نرده‌ها، خنکای باران و پاییز به صورتم دست کشید. تو خواب بودی و پاییز تازه آغاز شده بود...

  • المیرا شاهان
۰۱
مهر

شاید اگر در دهۀ پیش، برخی، بودجۀ قابل توجهی به نویسندگان سفارشی‌نویس اختصاص نمی‌دادند و می‌گذاشتند تولید آثار دفاع مقدس سیر طبیعی خودش را طی کند، و خوانندگان را در اکثریت قابل توجه این آثار با داستانی کلیشه‌ای مواجه نمی‌کردند، این روزها آثار واقعی‌تری از حقیقت هشت سال دفاع مقدس در دست بود که صرفاً حول تکریم رزمندگان و شهدا و جلوه‌های معنوی شخصیت ایشان نمی‌گذشت و در کنار تقدیس این بزرگواران، از زوایای تازه‌تری به ذات جنگ و روزهای تلخ دهۀ شصت می‌پرداخت. هرچند این حجم عظیم از تولید آثار جنگ که اغلب به سفارش حوزۀ هنری، سازمان حفظ نشر آثار دفاع مقدس و سازمان تبلیغات اسلامی منتشر شده و می‌شوند به‌زعم خود کار بدی به نظر نمی‌رسد، اما این اندازه وقت و انرژی نویسندگان، می‌توانست به نحو صحیح‌تری صرف شود تا امروز رغبت بیشتری برای مطالعۀ این آثار، خصوصاً از سوی جوانانی که پس از پایان دفاع مقدس متولد شده‌اند، شاهد باشیم.

دفاع مقدس تنها شوخی‌های برخی آثار سینماییِ داخلی نیست، دفاع مقدس در دل خود صحنۀ رویارویی مسلمانی که پدر و مادر یا همسر و کودکی خردسال داشت، با برادری که درست مثل او مسلمان و حتما صاحب پدر و مادر یا همسر و کودکی خردسال بود هم هست، که ذات سیاه جنگ، از آن برادرِ عراقی برای ما دشمنی ساخت که جز مرگِ او را از خدا نمی‌خواستیم. به هیچ عنوان منکر الوهیت و معنویت شهدا و رزمندگان در روزهای جنگ نباید شد که به‌قول حضرت امام(ره)، جبهه، دانشگاه است و چه رستگاری‌ها، که در آن سال‌های خون و دفاع، نصیب شهیدان نشد، اما اگر نیک نظر کنیم تعداد آثار خوب دفاع مقدس در تمام این سال‌ها انگشت‌شمارند که البته آن آثار هم اغلب در گروه داستان‌های غیر سفارشی قرار دارند و بیشتر برآمده از ذوق نویسندگانی هستند که تحقیق و مطالعۀ خوبی در این حوزه داشته‌اند.

در ادبیات جنگ جهان اما، به آثار خوب بسیاری بر می‌خوریم که از بین آن‌ها می‌توان به خانوادۀ تیبو اشاره کرد و با مطالعۀ این کتاب‌ها به‌خوبی می‌توان دریافت که آن‌چه باعث شکوفایی ادبیات جنگ یا ضد جنگ در خارج از ایران شده، بیان حقایق بدون سانسور، خودداری از گزیده‌گویی یا دوری از معصوم‌پنداریِ اشخاص است. چنان‌چه در غالب آثار مربوط به جنگ تحمیلی، ما بیش از شناخت موقعیت‌ها و حوادث جنگ، با انسانی مواجه می‌شویم که از هر گناهی بری‌ست و این تعریف از انسان رزمنده، می‌تواند فاصلۀ انسانِ خطاکار امروز را با مفاهیمی مثل جهاد و شهادت بیشتر کند، در حالی که در صحرای کربلا هم، حر بن ریاحی از سوی خداوند فرصتی دوباره یافت و پایانی خوش نصیب او شد. انسان مقدسی که در خیل وسیع آثار دفاع مقدس از او صحبت می‌شود، از طبیعت انسان امروز، فرسنگ‌ها فاصله دارد. به‌علاوه صدور اندیشه‌های دینی و ملی، با ادبیاتی که صرفا به‌دنبال معرفی اشخاص است و از آن‌ها انسان‌هایی عاری از گناه و بی‌نقص می‌سازد، ممکن نیست. بیشترِ نویسندگان امروز ایرانی اما یا فرصت مطالعۀ آثار برتر جهان و درس گرفتن از ادبیات جنگ را نمی‌یابند، یا توان مالی لازم جهت صرف وقت و انرژی برای خواندن ادبیات جنگ جهان را پیدا نمی‌کنند.

  • المیرا شاهان