سَرو سَهی

آیا خدا برای بنده‌اش کافی نیست؟

سَرو سَهی

آیا خدا برای بنده‌اش کافی نیست؟

سَرو سَهی
طبقه بندی موضوعی
بایگانی

برای تو: دو

شنبه, ۱۴ مهر ۱۳۹۷، ۰۲:۳۸ ب.ظ

صبح، چشم‌هایم را زیر سقف خانه‌ای باز کردم که ابر باران‌خیز بر آن سایه انداخته بود. تو خواب بودی و من در خیال باران بودم و فکر می‌کردم که کاش می‌شد آسمان ابریِ بالاسر ببارد و بشورد بی‌قراری روزها را... کتری را که گذاشتم روی گاز، حواسم پرتِ خیسی کوچه‌مان شد. گویی باران از نیمه‌های شب باریده بود؛ بی که هیچ‌کداممان متوجه آن باشیم... برگشتم به اتاق و کمی بعد، مثل روزهای خانۀ پدری، از صدای بارشی که در گوش کولر می‌پیچید متوجه باران شدم. صدایت زدم! از باران گفتم؛ از این‌که چقدر همیشه هوای ابری را دوست داشته‌ام، این‌که پاییز هرگز مرا غمگین و بی حوصله نکرده است و عشق می‌کنم از پر زدن در آسمان خاکستری‌اش...

پرده را کنار زدم، پنجره را هم؛ از لای نرده‌ها، خنکای باران و پاییز به صورتم دست کشید. تو خواب بودی و پاییز تازه آغاز شده بود...

  • المیرا شاهان

عاشقانه

نامه

نظرات  (۵)

  • کسب درآمد از خرید شارژ و پرداخت قبوض
  • سلام
    مطالب بسیار عالی هستند. امیدوارم موفق باشید.
    اگه تونستین به وبلاگ منم سری بزنین
    علوم جدید و تکنولوژی، مختص سبک زندگی ماده گرایی غرب بر محور تفکر اومانیستی است که محرّک آن نظام سلطه و سرمایه می باشد و مسلمانان نباید نظام آموزشی خود را بر اساس این علوم قرار دهند.

    تمدن بدلی bornos.blog.ir
    سلام علیکم
    مثل پاییز، دلنشین بود.
    «ابر باران‌خیز» غریب نیست؟
    پاسخ:
    حاصل خوندن متون نظم کهن همین می شه :)
  • مصطفا موسوی
  • صفحه های صبحگاهی پاییز :)
    پاسخ:
    بعله... 
    چه یادآوری دلخواهی بود!
  • قاسم صفایی نژاد
  • و زندگی جریان دارد..
    پاسخ:
    بله الحمدلله.