از آن روزی که خداوند در کتاب آسمانی دین اسلام، حضرت محمد(ص) را آخرین فرستاده ی خود و خاتم انبیا و مرسلین معرفی کرد، بیش از چهارده قرن می گذرد. اما با وجود نصّ صریح قرآن، تعداد کسانی که بعد از اسلام خود را رسولی از جانب خداوند معرفی کرده اند، کم نبوده اند. کسانی که سادگی مردم را دست مایه ی به قدرت و شهرت رسیدن خود قرار داده اند و چهره ی شیطانی شان از آیه و آینه ی قرآن پوشیده نیست و این کتاب مقدس به شیوایی، رذالت آن ها را پیشگویی کرده است.
اما در میان این رسولان ساختگی که علاوه بر آنکه حریص قدرت و شهرت بودند و عموماً بیماران لاعلاج روحی و ذهنی در نظر عالمان دینی شناخته می شدند، کسانی هم بودند که بعد از جلب اعتماد افراد ساده دل جامعه که دینشان را دو دستی تقدیم ایشان می کردند، ادعای موعود آخرالزمان بودن، خدایی و الوهیت داشتند. از جمله ی این رسولان که در طول قرن ها از سوی دشمنان دین اسلام به ستم پیشگی و ظلم و تخریب مبعوث شدند، میرزا حسینعلی نوری ملقب به بهاءالله بود که فرقه ضاله بهاییت را در حدود 170 سال پیش بنیان نهاد. او از اهالی مازندران بود و بهاییان او را از یک سو به زرتشت و از سوی دیگر به یزدگرد سوم نسبت می دهند، پدر او میرزا بزرگ نوری نام داشت که یکی از رجال دستگاه فتحعلی شاه شمرده می شد که پیش از تاسیس فرقه ی خود، پیرو فرقه بابیت به رسالت سید علی محمد شیرازی ملقب به باب بود. شش سال بعد از ظهور فرقه ی باب، همزمان با تیرباران سید علی محمد شیرازی به فرمان میرزا تقی خان امیرکبیر در تبریز، حسینعلی نوری، نقشه ی برپایی دینی ساختگی را می ریزد و فرقه بابیت را مبشر دین بهائی می خواند و نهایتاً این فرقه با حمایت کشورهای استعمارگری مثل روس پا می گیرد. پس از آغاز پادشاهی ناصرالدین شاه، امیرکبیر که از نقش حسینعلی نوری در جریان بلوای بابیان خبر داشت، او را به عراق تبعید می کند. اما بعد از قتل ناجوانمردانه ی امیرکبیر در حمام فین که بهاییان آن را انتقام الهی می نامند، حسینعلی نوری به ایران بازگشت و نقشه ی ترور ناصرالدین شاه را ریخت که این ترور به ناکامی انجامید. پس از آن ناصرالدین شاه دستور داد عوامل ترور را دستگیر و اعدام کنند و حسینعلی نوری را به زندان بیندازند. با توجه به نفوذ حسینعلی نوری در سفارت روس، ناصرالدین شاه به شرط تبعید همیشگی او از ایران دستور آزادی اش را صادر کرد. اما پس از قتل ناصرالدین شاه به ایران باز می گردد و بر ادعای خود می افزاید. حسینعلی نوری مقام خود را بالاتر از پیامبران الهی می داند و باب را موعود آخر الزمان معرفی می کند و مقام خود را بالاتر از خدای سبحان. تا جایی که خدایان را آفریده های خود می خواند و در اعتراض کسانی که به او خرده می گیرند پس آن خدایی که در نوشته هایت از او نام می بری چه کسی است، می گوید: «باطن من ظاهر من را می خواند و ظاهرم باطنم را، در جهان معبودی غیر از من نیست، لیکن مردم در غفلت آشکارند» و خود را قبله بهاییت معرفی می کند. یکی از سوالاتی که در طول سالیان زیاد بر قبله قرار دادن حسینعلی نوری مطرح است این سوال است که چطور کسی که زنده است می تواند قبله ی آدم ها واقع شود که هیچ پاسخی تا به امروز برای این سوال ارائه نشده و این جزء سوالات بی شمار بی پاسخی است که در موارد بسیاری، تناقضات زیاد این فرقه ضاله را به چشم می آورد. از جمله بحث تساوی حقوق زن و مرد که بهاییان در هر کجا به وجود آن اصرار می ورزند، در حالی که در مواردی که در ادامه خواهد آمد این مسئله نقض شده است.