سَرو سَهی

آیا خدا برای بنده‌اش کافی نیست؟

سَرو سَهی

آیا خدا برای بنده‌اش کافی نیست؟

سَرو سَهی
طبقه بندی موضوعی
بایگانی

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «کبری موسوی‌قهفرخی» ثبت شده است

۱۲
آذر

خب ... این اولین کار جدی رادیویی من بود که با همکاری دوستانم در رادیو شعر و داستان موسسه شهرستان ادب به مناسبت ایام عزاداری ماه صفر از اربعین حسینی تا سالروز شهادت امام رئوف(ع) انجام شد. البته خودم از پادکست های روزهای اول چندان راضی نیستم چون باب طبع خودم نبود شیوه خوانشم. اما تقریبا از پادکست های سوم و چهارم به بعد رو دوست دارم. این ویژه برنامه در حقیقت به معرفی ده بانوی شاعر آیینی معاصر می پردازه که در طول این سال ها موفق به کسب رتبه های قابل توجهی در عرصه های مختلف ادبی شدن. به نظرم شنیدنش خالی از لطف نیست.

 

پادکست ها در ادامه مطلب قابل شنیدن هستند.

 

برای عضویت در کانال شنیدنی رادیو شعر و داستان در تلگرام، اینجا کلیک کنید.

 

  • المیرا شاهان
۱۵
شهریور

کبری موسوی‌قهفرخی

از قبل به‌خوبی می‌دانند که مناسبت گفتگوی شهرستان ادب، تولدشان است. برای همین بعد از سلام و احوال پرسی و تولدمبارکی می رویم سراغ اصلِ مطلب. اصلِ مطلب، خودِ خودِ خانم «کبری موسوی‌قهفرخی»‌ست. بانوی شاعری که امروز سی‌و‌پنجمین شمع زندگی‌شان را فوت می‌کنند و ادبیات معاصر برای حضور ایشان در جمع بانوان شاعر، بارها و بارها به خود می‌بالد.

گفتگوی شهرستان ادب را با خالق مجموعه‌شعرهای «ترانه‌ماهی‌ها»، «غروب پابه‌ماه» و «می‌شکر»، در زیر می خوانید:

 

* قبل از هر چیز از «کبری موسوی‌قهفرخی» بگویید.

آن‌طور که مادرم تعریف می­کند، حول­و­حوش مهرماه به دنیا آمدم و طبق شناسنامه، متولد 15 شهریور 59 در فرخ­شهر هستم که نام­خانوادگی­ام از آن گرفته­شده. بیست­و­سه سال بعد از این تاریخ هم دخترم، سایگُل، به دنیا آمد. من، دخترِ پدری فرهنگی و مادری خانه­دار هستم که اولین زمزمه­های شاعری­ام را از مادرم در ذهن دارم. مادرم خیلی با شعر اُخت بود. بیشترِ زمانی که پای دار قالی می نشست، شعر می‌خواند و مادربزرگم هم به شعر، علاقه‌ی زیادی داشت و شعرهای بسیاری از بر بود. با اینکه فرد شاعر خاصی هم در فامیل نداشتیم، اما علایقی به این شکل نسبت به شعر در وجود مادر و مادربزرگم احساس می‌شد.

تا پایان دبیرستان در فرخ‌شهر بودم و برای پیش‌دانشگاهی به شهرکرد رفتم و توانستم در کنکور سراسری سال 77 رتبه‌ی 43 را کسب کنم. با این رتبه در رشته‌ی علوم سیاسی دانشگاه تهران قبول شدم که اولویت و مورد علاقه ام نبود و فکر می‌کردم با این رتبه می‌توانم حقوق بخوانم. با این حال در تمام مدتی که دانشجوی علوم‌ سیاسی دانشگاه‌ تهران بودم، بیشتر اوقاتم در دانشکده ادبیات می‌گذشت و در کلاس‌های دکتر قیصر امین‌پور و انجمن‌های ادبی دانشگاه شرکت می‌کردم.

* فعالیت‌های ادبی‌تان را کی، از‏‏ کجا و چه‌طور آغاز کردید؟

اولین زمزمه های شعرم از چهارم دبستان شروع شد. آن روزها فکر نمی‌کردم که شعر می‌گویم. چند سال بعد وقتی داشتم دفتر و کتاب‌های دبستانم که مادرم برایم نگه داشته‌ بود زیر و رو می‌کردم، متوجه شدم که از همان روزهای دبستان تک‌بیت‌های کوتاهی بالای دفتر فارسی‌ام نوشته بودم. مثل تک‌بیتی که مناسب با شور و حال دهه‌فجر بالای دفتر فارسی کلاس چهارمم بود: «دیروز رفت شاه / آمد به ایران ماه». این اولین بیت منسجمی بود که نوشتم. بعد از آن در سال‌های دوره‌ی راهنمایی معمولاً برای همکلاسی‌ها و دوستانم شعر می‌نوشتم و شعرهایم را برای‌شان می‌خواندم. اما انجمنی نمی‌شناختم تا به آن‌جا بروم و شعرهایم نقد شود. تا اینکه یک روز، یکی از همکلاسی‌هایم از انجمن «آصف قهفرخی» که در فرخ‌شهر برگزار می‌شد گفت و من تابستان همان سالی که به دوم دبیرستان می‌رفتم، برای اولین بار وارد این انجمن شدم.

  • المیرا شاهان