آمدم توی وبلاگم و دیدم یکی از همین روزها که همه گرم زندگی خودمانیم و آنقدر درگیر مسائل شخصی هستیم که وقتش را نداریم درگیر دیگران شویم، یک انسان ناکام یا یک حسود پلاستیکی یا یک دشمن یا شاید یک طفل نیازمند توجه، آمده و به تمام مطالب صفحۀ اصلی وبلاگ من امتیاز منفی داده. ناراحت شدم؟ هرگز! تنها دلم به حالش سوخت. حقیقت اینکه وبلاگ زبانبستۀ من از وقتی سایت شخصیام را راه انداختهام یک گوشه ساکت و صبور افتاده. راستش قبلاً در یک مطلب نوشته بودم که اگر مطلبی را خواندید و خوشتان نیامد و دلتان خواست دکمۀ «نپسندیدم» را فشار دهید دلیلش را بنویسید. اما از آنجا که جرأت ایرانیان خیلی کم است، شده با صفحههای فیک، با اسامی مستعار، عقدههاشان را سر دیگران خالی میکنند اما جرأت این را ندارند که راست و مستقیم بیایند مخاطب یا دوست یا دشمنشان را نقد کنند. از نظر من مخالف داشتن اصلا بد نیست، حتی دشمن دانا* داشتن! ما خیلی از پیشرفتهای زندگیمان را مدیون دشمنانمان هستیم، چه در سطح زندگی شخصی، چه در سطح ملی. خیلی از ما، در جریان سرکوبها یا روی کسی را کم کردن خودمان را بالا کشیدهایم و به خود و دیگران ثابت کردهایم چندمرده حلاجیم. نمیگویم رک بودن و بیاحترامی خوب است. اما نقد سازنده را جدی بگیریم. نه با بیان تند و ناراحتکننده، با بیانی لطیف و دوستانه. انسان موجود بسیار عجیبی است. هرچه بیشتر جلو میروم بیشتر کشفش میکنم.
بیایید برای عزیزانمان وقت بیشتری بگذاریم؛ ما آدمها خیلی تنها شدهایم.
*دشمن دانا به از نادانِ دوست.