ناتنهایی
به فرشتههای روی شانههایت نگاه کن. همان فرشتههایی که وقتی خیلی کوچک بودی آنها را شناختی. یکی روی شانۀ راست که خوبیهایت را مینویسد و یکی روی شانۀ چپ که مسئول نوشتن از بدیهاست. نگاهشان کن و دزدکی برگههای توی دستشان را دید بزن. ببین همین آدمی که اینجا نشسته و شاید حواسش پی دغدغههای معمولِ زندگیهای امروزیست گل کاشته یا گل خورده است؟ کدامِ این برگهها سپیدترند؟ فرشتۀ روی شانههایت هنوز به درخشندگی روزهای اولاند یا اندوهگین، غمناک، دست بر زیر چانه و بیحوصله، خودشان را برای نوشتن از اشتباهات تو خسته میکنند!
همینکه بدانی روی شانههایت دو فرشته نشستهاند یعنی تو تنها نیستی؛ وقتی صبح از خواب بیدار میشوی، صورتت را میشوری، صبحانه میخوری، لباس میپوشی تا بروی سر کار، وقتی سوار ماشینات میشوی و میانۀ راه به محبوبت زنگ میزنی و شادمانه «صبحت بخیر باد» میگویی، وقتی توی اتاق کارت تنهایی و فکر میکنی، وقتی حقیقتی را میبینی و موقع شهادت دادنش کتمان میکنی، وقتی میروی توی سلف، لقمه لقمه غذایت را میگذاری توی دهانت و هزار و یک تلخی و شیرینی از کوچههای ذهنت عبور میکنند، دو فرشته نشستهاند روی شانههایت و نگاهشان سوی توست. تو میروی سر قرار با دوستانت، به سینما، به پارک، به باغوحش، به موزه و با کوچکترین چیزی پقی میزنی زیر خنده و هنوز دو فرشته با تواند. تو یک روزِ سخت و دلگیر را میگذرانی، یک عصر جمعۀ تمام نشدنی، یک شبِ گریهدارِ پر هق هق با دلشکستگی بسیار ... و هنوز دو فرشته روی شانههایت نشستهاند و نگاهت میکنند. تمام آن غُرهایی که سر زندگی میزنی، شکایتهایی که به خدا میکنی، بد و بیراهی که به آدمها میگویی را میشنوند و کنارت هستند؛ درست روی شانههایت نشستهاند، تو را مینویسند و مراقب تو هستند. آنها نگهبان روح و تمام تواَند. دو فرشتۀ مراقب که گاهی تو را میان بازوانشان میفشارند تا آسیبی نبینی، تیغ توی دستهایت نرود، روی برفهای زمستانی لیز بخوری اما زمین نخوری، بتوانی در جریان یک تصادف و اتفاق، کمترین آسیبِ ممکن را ببینی؛ چون قرارشان از روز اول همین بوده که نگذارند صدمهای به وجودت برسد، که خطر را از بیخ گوشهایت بگذرانند و مراقبت باشند. به فرشتههای روی شانههایت نگاه کن و حواست باشد «جمعی از فرشتگان حافظان بندگان، جمعی دیگر دربانان بهشت خداوندند. بعضی از آنها پاهایشان در طبقات پایین زمین قرار داشته و گردن هاشان از آسمان فراتر و ارکان وجودشان از اطراف جهان گذشته، عرش الهی بر دوشهایشان استوار است ... »*. تو فرشتههای خاصّ خودت را داری ... تو تنها نیستی ...
*نهجالبلاغه – خطبه نخست.
- ۹۴/۰۸/۲۰