سَرو سَهی

آیا خدا برای بنده‌اش کافی نیست؟

سَرو سَهی

آیا خدا برای بنده‌اش کافی نیست؟

سَرو سَهی
طبقه بندی موضوعی
بایگانی

علی داودی

شعر نیمایی در طول سال‌ها دستخوش تحول بسیاری شده و شاعران بسیاری با نگاهی نو به پیروی از این جریان پرداختند و آثار خوبی در قبل و پس از انقلاب ارائه کردند. در پروندۀ شعر نیمایی، گفتگویی با آقای «علی داودی» پیرامون شعر نیمایی و میزان اثرگذاری آن بر ادبیات معاصر ترتیب دادیم که در ادامه آن را می‌خوانید:

 

*در طول صد سال گذشته با ظهور شعر نیمایی شاهد اثرگذاری چشمگیر این قالب شعری بر شعر معاصر بودیم، چه چیزی در این قالب شعری هست که آن را شاخص کرده؟

برای این‌که موضع من در مقابل شعر نیمایی روشن شود، ابتدا باید بگویم که آن‌ها که سپید می‌نویسند، حتی بزرگانِ این عرصه، لزوماً آن‌چه می‌نویسند سپید نیست. تفاوت در گونه‌های شعر به تفاوت در تعریف شعر باز می‌گردد و کسی که قصیده می‌سراید اصلا شعر را مثل کسی که سپید می‌نویسد، تعریف نمی‌کند. برای مثال در بین شاعران شاخص، شعر سپید استاد گرمارودی، همان قصیده است اما به زبان نثر، و ما نمی‌توانیم شعر ایشان را در کنار شعر سپید آقایان رویایی و شاملو قرار دهیم. شعر سپید امروز، فرم، ساختار و بازی زبانی دارد. اما آن‌چه در اشعار آقای گرمارودی می‌بینیم، موضوعیست که خیلی شکوهمند به آن پرداخته‌اند و مبتنی بر توصیف و سبک خراسانی‌ست که آن را در قصیده‌های ایشان هم می‌بینیم. بنابراین اگر در شعر نیمایی تفاوتی با شعر کلاسیک می‌بینیم، فقط این نیست که وزن دستخوش تغییر شده باشد و مصراع‌ها کوتاه و بلند باشند، تفاوت بر می‌گردد به تعریفی که از شعر نیمایی داریم و باید بدانیم که کار بزرگ نیما در وهلۀ اول این نیست که مصراع‌ها را کوتاه و بلند کند؛ که بسیاری پیش از نیما این کار را کردند و شعر نیمایی نشد، مثل مولوی که در سده‌های گذشته گاهی ردیف یا وزن را رعایت نکرد. آن‌چه شعر نیما را شاخص کرده، پیشنهاد نیما در نوع «نگاه» است.


*این «نگاه» از چه نشأت گرفت و چه راز و رمزی در شعر نیمایی نهفته است؟

نیما کسی‌ست که درک کرد روزگار عوض شده. ما امروز مثلا در حوزۀ دینی ممکن است متنی بخوانیم که ششصد سال پیش هم کسی عیناً آن را خوانده. اما اصلا نگاه ما با نگاه آن فرد در ششصد سال پیش یکی نیست. ما امروز ابزاری در دست داریم که با آن فکر می‌کنیم، می‌توانیم جهان را از دریچۀ آن نگاه کنیم و تاثیر مستقیمی بر مغز ما دارد. حتی در هوایی نفس می‌کشیم که در گذشته این اندازه کربن در آن نبود، این همه اخبار نداشتیم... نمی‌گویم آن روزگار مسائل اجتماعیِ خودش را نداشته، اما آن‌چه ما امروز می‌بینیم با گذشته متفاوت است. نیما این را درک کرده بود. برای همین شهریار کوشید که بگوید من تعالی حافظ هستم و بعضی شعرهای من از حافظ هم بهتر است؛ مثل کودکی که می‌گوید نقاشی من از نقاشی پدرم بهتر است. اما این نگاه کودکانه‌ست. حلاج هم فریاد انا الحق برآورد. مردم گفتند چرا این آدم چنین چیزی می‌گوید در حالی که حضرت محمد(ص) درجاتش از او بالاتر است؟ برای اینکه حلاج کودک بود و ظرفیت کمی داشت؛ اما حضرت محمد(ص) به حدی ظرفیتش زیاد بود که می‌فرمود دریا هم برایم کم است. هرچند شهریار تهجد داشت اما آخرش حافظ نشد. چون در فضا و جوّ دیگری زندگی می‌کرد و در عصر حافظ نبود. نیما این را درک کرد. فهمید که دوران مدرن آمده و از یک سری از سنت‌های ما تقدس‌زدایی کرده. او دانست که ما به جای تازه‌ای رسیدیم و این زبان خودش را می‌طلبد. یعنی شما وقتی به اندیشه‌ای می‌رسید باید با عناصر خودش آن را بروز دهید. چنان‌که در آن دوره مسائل علمی جدید وارد شد و خود به خود در آن فضای سنتی جایی باز کرد. ما مسلماً نمی‌توانیم مثل صباحی بیدگلی که پنجاه سال پیش از نیما یا قاآنی که در کودکی نیما بوده یا حتی نظام وفا که هم‌زمان با نیماست، شعر بگوییم. نیما فهمیده باید هر چیز را به زبان خود گفت، حتی غم و شادی را هم نمی‌شود به یک زبان بیان کرد. پس در زمان نیما هنجارشکنی اتفاق افتاد. تفاوت در نگاه، شعر نیمایی را از شعر کلاسیک متمایز کرد، البته نقطۀ اشتراکشان با هم این است که شعر نیمایی در امتداد ادبیات کلاسیک است.


*اصلی‌ترین مولفه‌های شعر نیمایی چیست؟ و شعر نیمایی چه سیری را تا امروز طی کرده؟

در شعر نیمایی ما با مشقّاتی که در ادبیات کلاسیک داشتیم، دست و پنجه نرم نمی‌کنیم و می‌گذاریم که شعر به دکلماسیون نزدیک شود. نیما مسائلی را در حد تئوری مطرح می‌کند. او فکر کرده برای عملی شدن آن‌چه در ذهن دارد باید چه راهکارهایی ارائه کند. خیلی از این راهکارها درسنامه است. اما بعضی‌هایشان تجربی وارد شعر شده و نیمایی‌های موفقی منطبق بر آن‌چه نیما گفته هم سروده شده. اما آیا هرچه که نیما گفته در اشعار نیمایی پیاده شده؟ نه! چون افقی که او ترسیم کرده خیلی بالاتر از آن چیزی‌ست که گفته. خود نیما ده تا شعر شاخص دارد و نتوانسته همۀ آن‌چه گفته را در شعرش بیاورد.  بعد از نیما به‌تدریج کسانی آمدند و این جریان را به بلوغ رساندند؛ مثل اخوان‌ثالث که این مسیر را طی کرد، نیمایی‌های شاخصی نوشت و مهم‌تر از این، خیلی علمی و منطقی به تبیین نظریات نیما پرداخت. ما وقتی از شعر نیمایی حرف می‌زنیم، از جریانی می‌گوییم که سابقه‌ای قریب به یک قرن دارد. اگر بخواهیم آن را با معیارهای امروز بررسی کنیم، مسلما دست خالی خواهیم ماند. اما آیا شعر نیماییِ امروز، باید منطبق بر همان الگویی باشد که نیما داده؟ نه. باید تجربه‌های مختلف و آدم‌های مختلفی که آمدند و آن را قوی کردند، مد نظر قرار داد. بعد از نیما جریانات مختلفی مثل سپید، موج نو و ... وارد ادبیات شد، شعر کلاسیک از دهۀ پنجاه با غزل، مثنوی و رباعی طور دیگری احیا شد. همۀ این جریانات آمدند و کمک کردند؛ حتی شعر ترجمه و شعرهای کوتاه و هایکو. و حالا می‌بینیم نیمایی‌های کوتاه داریم. در حالی که خود نیما چنین نمونه‌ای ندارد و اگر صد سال پیش می‌خواستیم شعر کوتاهی ارائه کنیم، می‌گفتند این‌ها اصلاً شعر نیست!


*شعر نیمایی چه تاثیری بر شعر معاصر گذاشت و پیروان نیما تا چه حد توانستند به این سبک نزدیک شوند؟

آن‌چه نیما گفت اصلا در شعرش پیاده نشد و کسان دیگری از آن استفاده کردند. برای نمونه ما غزلِ نیمایی داریم. تاثیر نیما بر شعر کلاسیک معاصر در شعرهای سیمین بهبهانی، محمدعلی بهمنی و حسین منزوی مشهود است. بهمنی نگاه نیما را درک کرد و آن‌چه او گفت روی شعرش پیاده کرد. ما حتی اگر بخش‌هایی از شعر سپید را در نظر بگیریم می‌بینیم متاثر از شعر نیمایی‌ست. نیما آن‌طور که سپهری در شعرهایش دارد، آمد و گفت: «چشم‌ها را باید شست، جور دیگر باید دید». در طول این سال‌ها حتی شعرهایی هم نوشته شد که نه سطربندی داشت، نه وزن و نه حتی موسیقی درونی. اما همه از دل تئوری‌های نیما بیرون آمدند. چون جریان نیما یک جریان انقلابی‌ست. بخشی از جریان انقلابی آن است که تخریب کند و با حضور یک نفر بانی دایره‌اش بسته نمی‌شود. نیما شروع‌کننده بود و بعد از او کسان دیگری آمدند. اگرچه متاسفانه جریان نیما دوره‌ای مورد غفلت واقع شد و جریان‌های دیگری برآمده از تئوری نیما روی کار آمدند و ما چند دهه شعر نیمایی نداشتیم. چون تلقی آن‌ها از نیما جریان نوگرایی بود. وقتی شما این نگاه ناقص نوگرایی را داشته باشی، جریانات دیگری را می‌تراشی. ما چند دهه آن اتفاق و هدیۀ بزرگ نیما به شعر را فراموش کردیم. جریان‌های اجتماعی هم عامل مهمی در شعر هستند. چون شاعر درک می‌کند. او روح زمانه است. می‌فهمد که چه چیزی نیاز است. این است که بعد از مدتی این ضرورت دوباره احساس شد و شاعران احساس کردند که جامعه شعر نیمایی می‌طلبد.


*دورۀ دیگری هم شعر نیمایی مغفول ماند، بعد از فروغ و سپهری و حتی اواخر عمر اخوان‌ثالث.

جریان شعر نیمایی متعلق به روشنفکرها و چپ‌گراها بود. با انقلاب یک سری شاعر دیگر آمدند. زمان جنگ بود و بایستی شعر حماسی سروده می‌شد. نیمایی این قدرت را نداشت که تهییج کند. چون ذاتاً شعر اندیشه است، نه شعر هیجان (به آن معنا). نسل انقلاب که آمد، از آن‌جا که خود انقلاب گریزی به سنت داشت و احیای سنت کرد، در نتیجه احیای قالب‌های سنتی در شعر صورت گرفت. این است که ما می‌بینیم غزل و مثنوی بازخوانی شد. وقتی کسی مثل استاد معلم با آن عظمت مثنوی می‌سرود، طیفی به دنبال او مثنوی می‌سرودند. غزل و رباعی هم همینطور. اما بعد از جنگ، آرامش فرا رسید و اوضاع سیاسی و فرهنگی  این مجال را داد که نیمایی بازخوانی شود. یکی از مهم‌ترین علت‌های این بازخوانی این بود که شعر نیمایی در امتداد سنت ادبی ما قرار داشته و دارد. یعنی جریان وارداتی نیست و برآمده از ادبیات خودمان است. اگر نیما هم نبود بالاخره باید یکی این چراغ را روشن می‌کرد. شعر نیمایی هم، چون متعلق به ادبیات سنتی، ملی و بومی ماست، به این خاطر دوباره به آن رجوع شد.


*فکر می‌کنید شعر نیمایی چه ظرفیت‌های دیگری دارد که هنوز کشف نشده است؟

در کتاب حرف‌های همسایۀ نیما می‌بینیم صفحه به صفحه‌اش خیلی حرف‌ها در بحث نگاه و پیشنهاد دارد. شعر نیمایی به تعداد شاعرانی که ظهور می‌کنند می‌تواند چرخش کند. اخوان‌ثالث، سهراب و فروغ هرکدام وجهی از شعر نیمایی را جلو بردند. اخوان مثل پهلوان از روی اندیشه روی زبان ایستاد. سپهری فضای خاصی را ایجاد کرد و تفاوتش با اخوان این بود که ما در شعر سپهری قافیه نمی‌بینیم. سپهری خیلی آزاد با شعر برخورد کرده، برای همین شعرهایش خیلی به شعر آزاد نزدیک است و حتی موسیقی ندارد. اما از آن طرف شعر فروغ موسیقی دارد و نمونه‌هایی از کار او را در اشعار سلمان هراتی داریم. قیصر هم سیری را طی کرد و از غزل و مثنوی شروع کرد، اطلاعات و سواد و تسلطش را داشت و بعد توانست با هنرمندی و به سادگی حرف بزند تا جایی که شما احساس نمی‌کنید در مقابل شما گارد شعر گرفته. شعر نیمایی ظرفیت‌های فراوانی دارد. وقتی ما در شعر کلاسیک صد نفر را کنار هم می‌‌نشانیم، شاید دو نفر متمایز باشند و نود و هشت نفر دیگر شبیه همند. اما در شعر نیمایی به ازای هر صد نفر می‌توانیم صد گونۀ مختلف ببینیم. دلیلش هم این است که شعر نیمایی دعوت به نگاه تازه است و این نگاه می‌تواند در شاعران مختلف متفاوت باشد.


منتشر شده در سایت شهرستان ادب

نظرات  (۱)

شعر نو عالیه
با تبادل لینک موافقین؟؟