سَرو سَهی

آیا خدا برای بنده‌اش کافی نیست؟

سَرو سَهی

آیا خدا برای بنده‌اش کافی نیست؟

سَرو سَهی
طبقه بندی موضوعی
بایگانی

تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل...

پنجشنبه, ۲ شهریور ۱۳۹۶، ۰۵:۱۱ ب.ظ

امروز صبح، پنجره‌ها را بستم، پرده‌ها را گوش تا گوش کشیدم و فکر کردم که چقدر گوش‌هایم از شنیدن صدای این همه گربه و ماشین و بوق پر است. دلتنگِ «سکوت» بودم و می‌دانستم در این درندشتِ الکی بزرگ، نمی‌توانم پیدایش کنم. نفسم یارای بالا آمدن نداشت ... چرا که خسته بودم؛ واقعاً خسته. راستش، خستگی به تنم مانده! پنداری به قوارۀ من دوخته‌اند این لباس خستگی را. مدام می‌خواهم بشکافمش و چونان پروانه‌ای رها شوم از این پیلۀ خودساخته. اما توان شکافتنش را ندارم. این روزها چطور تمام می‌شوند رفیق؟ این آدم‌ها چطور؟

  • المیرا شاهان

نظرات  (۵)

  • دُچــــ ــــار
  • سلام :) الکی الکی تموم میشن ...
    پاسخ:
    امیدوارم!
  • سیّد محمّد جعاوله
  • جالب می نویسید
    پاسخ:
    تشکر
  • سایت تفریحی چفچفک
  • سلام و خسته نباشی خدمت شما..

    بنده وبلاگ خوبتان رو دنبال میکنم شما هم لطف میکنی وبلاگ بنده رو دنبال کنید.

    منتظر جواب خوبتان هستم..

    ادرس وبلاگ: http://chefchefak.blog.ir

  • محمد حسین ظرافتی
  • سلام
    وب زیبایی دارید
    اگه دوست دارید میتونیم وب هم رو دنبال کنیم.
  • محسن رجب پور
  • خیلیا این حس دارن
    یکیش خودم
    دلم برای باغ پدری و پدر بزرگم خیلی تنگ شده.
    دلم برای صدای گنجشکایی که از شدت گرما پناه میبرن به سایه برگ های درخت انگور  تنگ شده.
    برای نماز ظهر خواندن پدرم کنار جوی آب و زیر درخت توت.
    سخت نگیرید تنها نیستید.