سَرو سَهی

آیا خدا برای بنده‌اش کافی نیست؟

سَرو سَهی

آیا خدا برای بنده‌اش کافی نیست؟

سَرو سَهی
طبقه بندی موضوعی
بایگانی

داستان یک گورستان

دوشنبه, ۹ بهمن ۱۳۹۶، ۰۷:۴۰ ب.ظ

این را یک ماه پیش نوشته بودم؛ اما گذاشته بودمش در کانال تلگرام. دلم خواست که اینجا هم باشد...


برای من که سفر را دوست دارم نور علی نور است اگر ثانیه‌ای از آن با ادبیات پیوند بخورد. از دیروز که فهمیدم مقصدمان رشت است، برنامه را جوری چیدم که قدری بیشتر لاهیجان بمانیم و برویم بقعۀ شیخ زاهد گیلانی؛ حقیقت این‌که من این آقای شیخ را اصلا نمی‌شناسم، اما در گورستانی که در گوشۀ این بقعه هست، سالیان درازی‌ست که آشنای من خفته... کسی که من روزها با جملات استعاره‌خوی و تشبیهات خواستنی‌اش زیسته‌ام.

بیژن نجدی عزیز من، بی‌اتاقک و طاق و تشریفاتی از این دست، کنار سیده بلقیس سلیمانی و عارف هم‌آور آرمیده بود؛ بی نشانۀ آشکار! اما به‌محضی‌که ایستادم در میانۀ گورستان تا چشم تیز کنم و نامش را بین آن‌همه مستطیل سنگی بیابم، آهسته صدایم زد و دیدم پیش پایش ایستاده‌ام و این‌بار او برای هزارمین بار مؤمنم کرد که اغلب، این مردگان‌اند که ما را به ملاقات فرا می‌خوانند و صدامان می‌زنند...

سال‌ها گذشته از آن روز که دستی روی سنگ سیاهی در گورستان انتهای خیابان شیخ زاهد لاهیجان، جملات آغازین کتاب «یوزپلنگانی که با من دویده‌اند» را حک کرد و شاید نمی‌دانست این جملات از دل وصیت‌نامۀ یک معلمِ نویسندۀ شاعر انتخاب شده‌اند:

«و می‌بخشم به پرندگان/ رنگ‌ها، کاشی‌ها، گنبدها/ به یوزپلنگانی که با من دویده‌اند/ غار و قندیل‌های آهک و تنهایی/ و بوی باغچه را/ به فصل‌هایی که می‌آیند/ بعد از من.»

استاد عزیز!

بعد از تو، تمام فصل‌ها، بوی باغچۀ خانه‌ات را می‌دهند، بوی دلتنگی...

  • المیرا شاهان

بیژن نجدی

نظرات  (۲)

روحشون شاد
«بعد از تو، تمام فصل‌ها، بوی باغچۀ خانه‌ات را می‌دهند، بوی دلتنگی...» این جمله را دوست داشتم
سفرتان به خیر و خوشی باشد

پاسخ:
ممنونم
زنده باشید
  • گرافیست ارشد
  • بسیار عالی ، ممنون استاد شاهان .
    پاسخ:
    بنده استاد نیستم.
    ممنونم.