در ستایش آشپزی!
من شیفتۀ پیاز پوست کندنم؛ خرد کردن سیر و سبزی قلیه، پاک کردن برنج و اندازه گرفتن یک بند انگشت آب روی آن، شکستن رشتههای آش روی حبوباتی که لابلای سبزیها غل میزنند، چنگ زدن گوشت چرخکرده یا هم زدنش در ماهیتابه با ادویههای رنگارنگ، رنده کردن سیبزمینی برای درست کردن کتلت، ورز دادن و وردنۀ خمیرها یا حتی اشکهایی که برای هربار رنده کردن پیازها میریزم...
پیازداغ و سیرداغ آماده را دوست ندارم، نمیگذارند بوی سرخ شدنشان را استشمام کنم. این همهکارهها هم وقت خرد کردن سبزی عطرش را میدزدند و لذت درست کردن کوکو و سبزیپلو را از آدم میگیرند.
دستها اما معجزهگرند؛ میآمیزند و ثمر میدهند، با حوصله و صبر. باید صبور باشی تا بتوانی قیمهای جاافتاده بار بگذاری که عطرش تمام خانه را پر کند. آشپزی، کلاسی برای صبرآموزیست.
دنیای فستفودی امروز اما، حوصلۀ آمیختن و آموختن را از ما گرفته. نمیگذارد تجربه کنیم، لذت خلق کردن را بچشیم و دستهایمان را بهشایستگی به کار بیندازیم. نمیگذارد قدرت شگفتانگیز دستهامان را بشناسیم؛ به راستی که سرانگشتان ما به پروردن و آفریدن محتاجاند.
و بیحوصلگی، محصول زندگی کنسرویست.
- ۹۸/۰۴/۱۶