دردهای بومی غریب!*
چندروز است غالب استوریهای اینستاگرامم پر شده از شماره کارت و دعوت از دیگران برای کمک کردن به دانشآموزان مناطق محروم! استوریهای شما چطور؟
مگر ما که سالی یک کیف عوض نمیکردیم یا بین دفترهایمان دفتر فانتزی یا سیمی نبود، بزرگ نشدیم؟ مگر یک جعبه مدادرنگی بیست و چهار رنگ نداشتن ما را کشت و با جعبۀ مدادرنگی دوازده رنگ که با خواهر و برادرمان مشترک بود، آرزو به دل ماندیم؟
مگر زمان ما همهچیز برای همه بود و ما حسرت داشتههای همکلاسیها و قوموخویشمان را نمیخوردیم؟
ما هم بزرگ شدیم و به لطف خدا دستمان جلوی خلق دراز نبود و حتی میدیدیم کسانی را که از راه گدایی بهترین خریدها را از بوفۀ مدرسه میکردند. هنر ما اما این بود که با دیدن خیلی چیزها دست خیلیها، چشمودلسیر بار آمدیم! کسی به عزت نفس ما کاری نداشت و جز اخلاق و احترام هم از ما انتظاری نداشتند. راستش من هم مثل خیلیها با این حجم از گدایی کردن از خلق برای صرفا احساس خوشایند شخصی و توهم «آدمِ خوبی بودن» مشکل دارم!
در مناطق محروم دردهای فرهنگی و روحی و روانی و جسمی بیشتری هست تا این قبیل دردهای به ظاهر اقتصادی!
*قیصر امینپور.
- ۹۸/۰۶/۳۰
کاملا موافقم با دغدغه شما
برگرفته از وبلاگ شخصی المیرا شاهان | sarvesahi.blog.ir