دوستی
فراغت این روزها به من فهماند که چقدر دلم برای بعضی از دوستانم تنگ شده؛ دوستانی که بعضیهاشان را بیش از پنج سال است که ندیدهام و حالا فکر میکنم چه چیزی سر رابطۀ خوبمان آمد که این همه از هم دور شدیم. تمام رفاقت ما در این چند سال، محدود به شبکههای اجتماعی بود؛ همین اندازه غریب و دور از دست.
لابد طبیعی است که ما در زندگی، دوستان صمیمی بسیاری را بدون دلیل از دست بدهیم و قرارهای ماهی یکبار، به قرارهای سالی یکبار و سالی هیچبار بدل شوند...
راستش برای من، از دست دادن آنها که رازهایم را روزها و شبهای بسیار در گوشهاشان زمزمه میکردم، تلخ و اندوهبار است. حالا خیلی وقت است که بعضی از عزیزانم عروس شدهاند و ما حتی همدیگر را در لباس بلند و توردار عروسی هم تماشا نکردیم، و در شادی مهمترین شب زندگی همدیگر نیز شریک نشدیم؛
همین مایی که بیش از هرکسی، دلمان میخواست عروسشدنِ دیگری را جشن بگیریم...
پ.ن: تنبلی میکنم در انتشار مطالب. در کانال تلگرام مینویسم اما فراموشم میشود اینجا را بهروز کنم. برای همین باید بگویم که تاریخ اصلی این نوشته و دو نوشتۀ قبلی درست نیست؛ حتی نوشتۀ بعدی.
- ۹۹/۰۲/۳۰
چقدر ملموس بود این مطلب. حالا فرقی نمیکند چه زمانی نوشته شده است :)