نقدی بر فیلم سینمایی سیانور | ساختۀ بهروز شعیبی
«سیانور»، روایت و بریدهایست از تاریخ معاصر، که در آن «بهروز شعیبی» بهعنوان کارگردان اثر، به سازمان مجاهدین خلق پرداخته است؛ سازمانی شبه نظامی که در ابتدا انقلابی بود و با هدف مبارزۀ مسلحانه با رژیم شاه تشکیل شد، اما بعدها تغییر ایدئولوژی داد. هستۀ اولیۀ این سازمان را بچه مسلمانها تشکیل میدادند که یکی از آنها «شهید مجید شریف واقفی» بود و بعدها «دانشگاه آریامهر» به احترام او، به «دانشگاه شریف» تغییر نام داد. تا زمانی که مشی سازمان مجاهدین خلق، براساس دین اسلام بود، خوب مدیریت میشد، اما با تغییر نگرش این سازمان از اسلام به مارکسیسم، اوضاع تغییر کرد و در این فیلم، ما شاهد همان برهه از تاریخ، یعنی انقلاب اول ایدئولوژیک در سازمان مجاهدین خلق هستیم و میبینیم که اسلامگراها توسط کمونیستها تصفیه میشوند و سازمان به حذف فیزیکی هستۀ مرکزی و بنیانگزار مجاهدین خلق میپردازد. بنابراین «تقی شهرام» (فرزین صابونی) دانشآموختۀ رشتۀ ریاضی در دانشگاه تهران، در سِمت رهبر انشعاب مارکسیستی سازمان مجاهدین، دستور قتل «شریف واقفی» (بهروز شعیبی) را صادر میکند و به این ترتیب قیام مسلحانۀ اسلامی به قیام مسلحانۀ مارکسیستی تبدیل میشود. پرداختن به این بخش از تاریخ به دلیل عدم شناخت بسیاری از مردم نسبت به این سازمان و حمایت بخش خصوصی (سید محمود رضوی) از این اثر، به جذابیت این فیلم دامن زده است. تاریخی که شاید از سوی نسلهایی که آن را درک نکردهاند، نگاه خوبی نسبت به آن وجود ندارد و کمتر جوانی در این روزها میداند که کسی مثل شریف واقفی، «شهید» است.
از سوی دیگر، آنچه در سیانور روایت شده، داستانیست که علاوه بر پرداختن به وجه سیاسی این سازمان، وجهی عاشقانه نیز ارائه میکند که تلفیق این دو، از مولفههای دیگر جذابیت فیلم است؛ به عبارتی، خط داستانی که نویسنده (مسعود احمدیان) و کارگردان در آن پیش میروند، از سازمانی شعارزده و بیاحساس، روایتی عاشقانه میسازد و ما با عاشقانههایی از سازمانی سیاسی مواجهیم؛ لیلا زمردیان{صدیقه خلقی} (بهنوش طباطبایی) و مجید شریف واقفی با وجود ازدواج تشکیلاتی، به هم دلباختهاند و از سوی دیگر، رابطۀ عاشقانهای بین افسر ساواک (پدرام شریفی) و یکی از اعضای این سازمان (هانیه توسلی) مطرح است.
از مهمترین مواردی که سیانور را به فیلمی خوش ساخت تبدیل کرده، علاوه بر فرم داستانی و ساختاراً قصهگو، بازی خوب ستارههایی مثل آتیلا پسیانی، مهدی هاشمی، بابک حمیدیان، هانیه توسلی، بهروز شعیبی، بهنوش طباطبایی در این مجموعه است.
موضوع دیگری که فیلم بارها به آن پرداخته، موضوع دوراهی و انتخاب است. مرتضی لباف (بابک حمیدیان) و وحید افراخته (حامد کمیلی) توسط ساواک دستگیر میشوند، لباف وفادار اسلامگرایان سازمان میماند و شکنجههای شدید ساواک را به جان میخرد اما در بازجویی کلمهای دربارۀ سازمان حرف نمیزند، افراخته اما تمام اطلاعاتی که از مجاهدین خلق داشته در اختیار ساواک قرار میدهد. ساواک قصد اعدام آن دو را میکند، اما لباف در حالی که قرآن میخواند به استقبال شهادت میرود و افراخته برای این سرانجام، زار میگرید. از سویی سازمان سلاح و سیانور در اختیار اعضا گذاشته که یا بکشند یا خودکشی کنند. اما کماند کسانی که شکنجه و مرگ توسط ساواک را به جان میخرند و حاضر به ارتکاب این حرام یعنی خودکشی نمیشوند. «مومن ممکن است به هر نوع مرگی بمیرد، اما خودکشی نمیکند. پس کسی که بتواند خون خود را حفظ کند و با این وجود از قاتل خود جلوگیری نکند تا کشته شود، قاتل خود خواهد بود». (امام علی (ع))