سَرو سَهی

آیا خدا برای بنده‌اش کافی نیست؟

سَرو سَهی

آیا خدا برای بنده‌اش کافی نیست؟

سَرو سَهی
طبقه بندی موضوعی
بایگانی

ما یک خانواده پر جمعیتیم؛ پس قوی تر هم هستیم!

چهارشنبه, ۱۲ آذر ۱۳۹۳، ۰۷:۲۰ ب.ظ

در جامعه، دنیا و دوره ای زندگی می کنم که همه آدم ها یک پیامبر، دانشمند، پزشک متخصص، تورلیدر، هنرمند و فی الواقع همه کاره اند! می دانم صحبت از این جور چیزها کاملاً تکراری ست. صحبت از آدم هایی که با یک کشمش گرمی شان می شود و با یک غوره سردی را بارها و بارها توی شبکه های اجتماعی خوانده ام و خوانده اید! اما تمام این آدم ها را دانه دانه که نگاه کنید شاید چندتاییشان هستند که وقتی ازشان تعریف می کنید فروتن، متواضع و مهربان اند. چندتاییشان هستند که وقتی تو از چیزهایی که دارند یا خریده اند تعریف می کنی می گویند برای تو باشد. چندتایی شان هستند که حساب رقم ها و صفرهای حساب بانکی شان را ندارند و خسیس و کنس و همیشه نیازمند نیستند. دسته ای از آدم ها هم در این میان هستند که از سر فروتنی (!) داشته هایشان را قرض (!) می دهند اما دائما تا داشته هایشان پیش توست دست و دلشان می لرزد! ما آدم هایی که زباله زمین نیندازند کم داریم. آدم هایی که به بزرگترهایشان احترام بگذارند کم داریم. آدم های کمی هستند که بلند می شوند تا شما بنشینید! تعداد آدم هایی که چشم پاک دارند کم اند. آدم هایی که بی منت محبت می کنند رو به نابودی اند. آدم هایی که از هر کوششی برای رفع مشکلات آدم ها فروگذار نمی کنند خیلی خیلی کم هستند. آن هایی که آدم ها را عضو خانواده ی خودشان می پندارند و نسل ها، آن ها را از اقوامشان دور نینداخته کم اند. من دلم برای برادرم که توی خیابان های لندن دارد زباله جمع می کند می سوزد! دلم برای خواهرم که توی یکی از خیابان های شیراز تن فروشی می کند، برای پسر عمویم که توی استرالیا در یک شرکت تبلیغاتی کلاه گشادی سر برادرهایش گذاشته و کلی پول به جیب زده است، برای دختر خاله ام که توی آفریقا دخترکوچکش را ختنه می کند، برای دایی ام که سرپرست یک باند قاچاقچی در اروپاست، می سوزد! کاش کمی در کنار سر رشته ای که در تمام کارها داریم، یاد می گرفتیم خواهر و برادر خوبی برای هم باشیم، کاش کمی انقلاب کنیم، انقلاب زندگی در یک خانواده ی بزرگ ... در کنار آدم هایی که مثل اعضای خانواده مان دلمان برایشان می تپد؛ واقعیِ واقعی!

  • المیرا شاهان