خب حالا که چی؟
دوشنبه, ۱۵ دی ۱۳۹۳، ۰۷:۴۸ ب.ظ
رفته بودم گیشا؛ خانم سین پشت میزش نشسته بود و من فکر می کردم به سوال ابهام آمیز «که چی؟» این سوال را خیلی وقت است توی زندگی ام دارم. نسبت به چیزها نوعی واکنش «که چی؟» ِ بعضاً افراطی پیدا کرده ام. اینکه آدم ها هرروز چه شکلی می شوند، اینکه کار کردن با چه ارگانی خوب است، یا اصلاً چرا باید کار کرد، سوالات معمولی این روزهای من است! پشتش هم می پردازم به فرمول «که چی؟» که نوعی حس بی تفاوتی و بی خیالی را تجربه کنم. اصلاً انگار آب روی آتیش است. گذشتن از چیزهاست، درگیر نشدن است، پذیرفتن است حتی!
- ۹۳/۱۰/۱۵