در زمانهای که کم نیستند آن دسته از شاعرانی که محض شهرت و محبوبیت، به جای شعر «سرودن»، شعر «میسازند» و به غمانگیزترین وجه ممکن کلماتی چند گرد میآورند و نظمی تهی از نگاه شاعرانه و تخیل و عواطفی شگرف میپرورند (و البته مصداقِ آیۀ شریف «وَ إنَّهُم یَقولونَ ما لا یَفعَلون*»اند)، شگفتانگیز است که به مجموعهای از ابیات بر بخوریم که بعضاً روضۀ مکتوباند و آدمی را به هیجان میآورند و بر سوز دل میافزایند. چنانکه گویی صفحهها در دست خواننده گُر میگیرند و به تبوتاباش میکشانند...
پس بیراه نیست که مجموعهشعری بتواند در نخستین روزهای انتشارش، به چاپ دوم برسد و مورد اقبال مخاطبان شعر واقع شود. باید واژهها با حرف و سخنی ورای گفتههای معمول درآمیخته باشند تا مخاطب را به شیفتگی و شوق برسانند. و «مرز ما عشق است» بهراستی لایق این حجم از اقبال و توجه، در نخستین روزهای انتشارش بود. مجموعهای که اشعار عاشقانه و آیینیِ شاعرِ جوان، «سیدمحمدمهدی شفیعی» را در دل دارند که در دو قالب غزل و رباعی جمع شدهاند.
شاعر «مرز ما عشق است» بیشک از چشمۀ دانش و آگاهی و حقایق توشه برداشته و آنها را بر جان واژگانش ریخته که این اندازه خوش سروده است. برای همین هم هست که وقتی از سیدالشهدا(ع) حرف میزند، از تکرار رمیده و تصویر سر بریده و لب عطشان را به نظم در نیاورده است، بلکه از جان برای جانان سروده که هر جانِ شیفته و مشتاقی را هوایی کربلای حسین(ع) میکند:
... تفصیل بندبند مصیبت نمیکنیم
انگشترت... ز شرح اشارات بگذریم
یک خط برای روضۀ گودال کافی است:
زینب چه دید وقت ملاقات؟ بگذریم ... (ص 55)