امروز تیتر اول رسانهها شد فرجامِ برجام! تصاویر پروفایل آدمها و پستهایشان در شبکههای مختلف اجتماعی به عکس خندههای جواد ظریف و حسن روحانی تغییر یافت. همه بیست و ششم دی را به یکدیگر تبریک گفتند و دست فروشهای کنار خیابان ولیعصر با خیالی خوش شلوارهای جینشان را به حراج گذاشتند. یک عده از ته دل ذوق کردند و یک عده دلشان به حال علیرضا روشن و امثال او آتش گرفت و لبخندهای زورکی به هم تحویل دادند. من اما چونان رهگذری، از کنار تمام این لبخندها و قیافه گرفتنها گذر کردم و به این فکر کردم که کجای قصهام؟ کدامِ سردمداران و سیاسیون حواسشان به من و وضع و روزگار من است؟ اصلاً روی پیشانی کی نوشته که همهچیز خوب خواهد شد و اقتصادمان بالاخره کمر راست خواهد کرد و مردم سرزمینم به چشم خودشان خوشبختی مملکتشان را خواهند دید؟ من به این خوشحالیهای ظاهری و باج دادن و ذوقِ چیزهای دم دستی را کردن، دلم خوش نمیشود. اینکه همه در تمام این سالهای سختی دست روی دست گذاشتند و چشم امیدشان به آمریکا بود، توی کَتَم نمیرود! این نشستن و زل زدن به تحریم در همهجا برایم بیمعناست. کدام این آدمها که این همه ذوق برداشتن تحریمها را دارند با جان و دل برای کشورشان کوشیدهاند؟ کدام این شیفتگان راست و چپ دلشان برای هم میهنشان تپیده و یک قدم محض رضای خدا برای هم برداشتهاند؟
این مردم کجا دلسوزند برای همدیگر که کمر همت ببندند و به جای زل زدن به گوشیهای مستطیلی توی دستشان، برای داشتههای کشورشان تلاش کنند و کاسه چهکنم چهکنم جلوی کشورهای دیگر دراز نکنند؟ وقتی فکر میکنم به این آویزان بودنِ سالیان دراز و چشم امید بستن به هرچی خارجی در شرق و غرب عالم است، حالم بد میشود. این مردم توی صف نانوایی، توی ادارهجات، توی دانشگاه و موقع سوار شدن به تاکسی هم با هم لجاند! متنفرم از سیاستهای عوامفریب! متنفرم از این همه پست خوشحالیهای از روی دست هم! ما حتی توی بروز خوشحالیهایمان هم زحمتی نمیکشیم و خوشحالی هامان را شِیر می کنیم! واحسرتا! واحیرتا! دریغا! دریغا!
پ.ن: چه حرف ها که درونم نگفته می ماند ...
***بعد نوشت: هرکار کردم نتوانستم این را ننویسم ... من هنوز هم با شنیدن آهنگ حامد زمانی وقتی مخمس مهدی جهاندار را می خواند تکه تکه می شوم ... بشنوید.