دوست من ... گل سرخ*
وقت هایی هم هست که شبی با روحی جوان سر به بالین میگذاریم و صبح چندین ساله بلند میشویم، انگار به اندازۀ سالها زیر چشمها و پشتِ پلکها و دستهایمان چروک افتادهاست. انگار پیر شدهایم و روح ما از جوانیمان بیرون زدهاست و لباس گلِ گشاد پیری به تن کرده و توی سرمان نمایشی از سکوتِ سنگینِ پس از بارش برف است ... وقتهایی که به جای قهقهه، لبهایمان تنها به اندازۀ لبخندی کوچک از هم باز میشوند و بهجای بالا پایین پریدن از پله و جست زدن در پیادهرو و خیال، نیمکتهای خلوت پارک تنها وسیلۀ نزول هیجاناتمان هستند. وقتهایی که خسته نیستیم و همینکه سرمان را به شیشه اتوبوس تکیه میدهیم، نمیتوانیم چرت بزنیم و به آدمهای توی خیابان خیره نمانیم. وقتهایی که توی لیست آخرین مکالماتمان دو سه تا آدم بیشتر نیستند که حال هم را پرسیدهباشیم. انگار همهچیز کهنه شدهاند ... انگار به ادراکی از طبیعت و حیات و آدمها رسیده باشیم. هر چیز را از ماورای آن نگاه کنیم؛ دوستی را، زندگی را، عشق را ...
«من خودم هستم
بی خود این آینه را رو به روی خاطره مگیر
هیچ اتفاق خاصی رخ نداده است
تنها شبی هفت ساله خوابیدم و بامدادان هزارساله برخاستم ... »**.
* وقتی Francoise Hardyِ فرانسوی پنجاه سال پیش این آهنگ را میخواند، هیچ فکرش را میکرد کسی پنجاه سال بعد در این نقطه از دنیا با قصۀ زیبایی که او روایت میکند روزها و روزها زندگی کند؟ متن و معنای شعر پای همین مطلب هست.
**سید علی صالحی.
:: Mon Amie La Rose دوست من گل سرخ ::
On est bien peu de chose ما خیلی کوچک هستیم
Et mon amie la rose و دوست من گل سرخ
Me l'a dit ce matin امروز صبح این را به من میگفت
A l'aurore je suis née سپیده که زد متولد شدم
Baptisée de rosée با شبنم غسل تعمیدم دادند
Je me suis épanouie شکفته شدم
Heureuse et amoureuse سعادتمند و عاشق
Aux rayons du soleil در پرتو نور خورشید
Me suis fermée la nuit شب که شد بسته شدم
Me suis réveillée vieillie چشم که باز کردم پیر شده بودم
Pourtant j'étais très belle ولی من خیلی زیبا بودم
Oui j'étais la plus belle بله من زیباترین بودم
Des fleurs de ton jardin میان گلهای باغچه تو
On est bien peu de chose ما خیلی کوچک هستیم
Et mon amie la rose و دوست من گل سرخ
Me l'a dit ce matin امروز صبح این را به من میگفت
Vois le dieu qui m'a faite ببین خدایی که مرا آفرید
Me fait courber la tête سر مرا چطور خم کرده
Et je sens que je tombe و من حس میکنم که دارم میافتم
Et je sens que je tombe و من حس میکنم که دارم میافتم
Mon cœur est presque nu قلبم لخت و عریان شده
J'ai le pied dans la tombe پایم لب گور است
Déjà je ne suis plus چقدر زود نابود شدهام
Tu m'admirais que hier همین دیروز بود که تو تحسینم میکردی
Et je serai poussière و من غباری بیش نخواهم بود
Pour toujours demain فردا، تا ابد
On est bien peu de chose ما خیلی کوچک هستیم
Et mon amie la rose و دوست من گل سرخ
Est morte ce matin امروز صبح مرد ...
La lune cette nuit دیشب ماه
A veillé mon amie بر بالینش نشسته بود
Moi en rêve j'ai vu من توی خواب دیدمش
Eblouissante et nue فریبا و عریان بود
Son âme qui dansait روحش داشت میرقصید
Bien au-delà du vu بالاتر از آنجا که چشم کار میکرد
Et qui me souriait و او به من میخندید
Crois celui qui peut croire ایمان بیاور به کسی که میتواند ایمان بیاورد
Moi, j'ai besoin d'espoir من به امید احتیاج دارم
Sinon je ne suis rien و گرنه هیچ نیستم
On bien si peu de chose ما چقدر کوچک هستیم
C'est mon amie la rose این را دوست من گل سرخ
Qui l'a dit hier matin دیروز صبح به من میگفت ...