سَرو سَهی

آیا خدا برای بنده‌اش کافی نیست؟

سَرو سَهی

آیا خدا برای بنده‌اش کافی نیست؟

سَرو سَهی
طبقه بندی موضوعی
بایگانی

نوازش

چهارشنبه, ۲۸ خرداد ۱۳۹۹، ۰۲:۱۴ ب.ظ

دلم گرفته است؛ چندروز است که ناخوشاحوالم. انگار یک چیزی سر جایش نیست، شاید هم چند چیز. پرم از فکرهای پرتوپلا. دلم خزیدن در کش و قوس آبهای ساحلی را میخواهد. چسبیدن ماسهها به انگشتان پاهایم را و عاصی شدن از وابستگی گریزناپذیرشان. پا به آب زدن در نقطهای بین خشکی و دریا، بیدغدغه، بیرنج، بیاضطرابِ عالم و آدم. میخواهم روی پوست نرم و آرام همان ماسههای آبدیده دست بکشم و بنشینم و مشتم را پر کنم از شنهای خیس و صدفدار، و زیر تمام ناخنهایم، بیمحابا از خاک و خشم، پر شوند. آنوقت دستانم را سُر بدهم در دریا و رقصیدن خاک در آغوش آب را تماشا کنم... درآمیختن دو عنصر اربعه با هم را. دویی و در لحظهای یکتایی را...

طبیعت از من دریغ شده و این بیش از هرچیز مایۀ آزار است. آنقدر که برای لمس گلی نورس، برگی در جریان باد، شاخهای خشک و دور افتاده، قطرهای دریا، ماسهای مرطوب و هوایی پوشیده از مه، بیتابی میکنم و دستهایم را هرروز با انبوهی از نوازشهای نکرده، بر شانه میکشم. من نوازشهای بسیاری را به دستهایم بدهکارم.

  • المیرا شاهان

طبیعت

نظرات  (۱)

  • هانیه معینیان
  • با اینکه رنج نامه بود ولی حال و هوای پست خیلی دلپذیر بود

    دلم دریا خواست...

    پاسخ:
    خیلی متشکرم *_*