در زمانهای که
بسیاری از مردم، جز برای منفعت و تظاهر، دینمدار و خداجو نیستند، نمیشود
انتظار داشت که در وقت سختی، یا آنوقتها که ممکن است به ضررشان تمام شود، مسلمان
باشند.
بهراستی ما برای
چیست که زندگی میکنیم؟ این ترسِ از دست دادن دنیا برای چیست؟ یعنی تمام زندگی،
خشتخشت روی هم گذاشتن و چشم دیگران را در آوردن از مال اندوزی، زندگی تجملاتی و داراییهای
آن چنانیست؟ پس آن هدف متعالی که برایش از مادرمان زادیم و رنج و مشقت بزرگ شدن
را متحمل شدیم، چه میشود؟ یعنی به همین چیزهای دم دستی و البته حقیر راضی میشویم؟
چقدر همرنگ جماعت
شدن و از روی دست هم زندگی کردن زشت است. چقدر خدا را در وقت سختی یاد کردن و در
وقت خوشی و منفعت فراموش کردن بیحرمتی به ساحت خداست. اصلا من را چه به این حرفها!
یکی بیاید بگوید: «برو بابا جوگیر شدی!» یا بگوید: «تو که مسلمانمانی چه رسد به غیر مسلمانها».
باشد. قبول! من آدم خوبی نیستم، چون گناه من این است که از وضع این روزها و اینجور
زندگی کردن چندشم میشود. از اینکه میخواهی پر بگیری و بروی تا اوج و دنیا و آدمهاش
را رها کنی تا توی دغدغههای کوچکشان نگندی و آنها پیوسته برایت مانع میتراشند،
بدم میآید. آنها که خیال میکنند توی مشتشانی و میتوانند برایت حکم صادر کنند
و آینده و مسیر تو را انتخاب کنند، حالم را بد میکنند. ما برای چیست که زندهایم؟
حلب آزاد شد.
متاسفم از آن آدمها که هنوز فکر میکنند جوانها رفتند و جنگیدند برای حقوقهای میلیونی. برای
سهمیههای از این به بعدی که بهشان تعلق میگیرد. و چه بسیار آیات و روایاتی که
همین مسلمانزادهها را بارها فرا میخواند که «اگر کسی صدای مسلمانی را بشنود که به دنبال کمک میگردد و پاسخ نگوید مسلمان نیست» (حضرت محمد(ص)) و خیلیها در بستر گرم و نرمشان ماندند و
شعار دادند که پولهای مملکت را خرج نیازمندان مملکت خود کنیم و ما را چه به سوریه
و فلسطین و داعش. همانها که از سلاح بزرگ آمریکا ترسیدند و گفتند فکر میکنی
ایران از پس آمریکا بر میآید؟ و نه این که یادشان نبود، که هیچوقت قرآن را باز
نکرده بودند که بخوانند: «چه بسیار گروههای کوچکی که به فرمان خدا، بر گروههای عظیمی پیروز شدند.» (بقره، 249)
حلب آزاد شد و ما
هنوز اندر خم یک کوچهایم و دغدغهمان چک سر ماه و خرج عروسی و سرویس طلای فلان
دختر و مازراتی فلان پسر است. خوش به حال آنها که رفتند و پر کشیدند و نزد
پروردگارشان روزی داده میشوند (آلعمران، 169) و با دو بال روی شانههاشان، برای
آنها که جا ماندهاند و غرق دنیا شدهاند، سری به نشانۀ تاسف تکان میدهند.
*عنوان: ترجمۀ نشانۀ نخست از سورۀ فتح.