سَرو سَهی

در کوی تو معروفم و از روی تو محروم / گرگ دهن‌آلودۀ یوسف ندریده

سَرو سَهی

در کوی تو معروفم و از روی تو محروم / گرگ دهن‌آلودۀ یوسف ندریده

سلام خوش آمدید

۴۴ مطلب با موضوع «شعر» ثبت شده است

یکی از دوستان پرسید:

«جای مردان سیاست بنشانید درخت/ که هوا تازه شود ... » از سهراب سپهری، در کدام شعر از او آمده. هرچه می‌گردم پیدایش نمی‌کنم...

در جستجوها متوجه شدم که در نخستین نگارش شعر، بندی در شعر مشهورِ «سورۀ تماشا» (که در واقع همان «به تماشا سوگند/ و به آغاز کلام ... ») بوده که ابتدا به‌همراه بندهای دیگرِ این شعر در روزنامه چاپ شده؛ اما به احتمال زیاد، بنا به تشخیصِ خود سهراب، آن بند در مجموعۀ «حجم سبز» حذف شده و سپهری تنها به عبارتِ « لحظه‌ها را به چراگاه رسالت ببرید» بسنده کرده است.

این نکته را «دکتر محمدتقی غیاثی»، در کتابی با عنوان «معراج شقایق» (انتشارات مروارید) آورده و در این کتاب به تحلیل ساختاری شعر سهراب سپهری نیز پرداخته است. بنابراین اصلِ شعر سهراب یک همچو چیزی باید باشد:

  • ۶ نظر
  • ۳۱ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۷:۳۹
  • المیرا شاهان

نیلوفر بختیاری

در زمانه‌ای که کمتر شاعری می‌تواند زیست شاعرانه داشته باشد و به لایه‌های پنهانِ آن‌چه پیرامونش است سفر کند، باید قدر آنان که به راستی شاعرند دانست. مثل «نیلوفر بختیاری» که شاعر طبیعت، دغدغه‌های اجتماعی و اعتقاداتش است.

 

 

نیلوفر بختیاری متولد 15 اسفند 1369 در تهران است و در رشتۀ ادبیات فارسی تحصیل کرده است. «ماهواره» عنوان یکی از شعرهای اوست که سال گذشته در دیدار شاعران با رهبری شنیده شد و مورد توجه اساتید و شعرا قرار گرفت. در سومین گفتگو از سری گفتگوها با شاعران جوان، به سراغ او آمدیم تا بیشتر بشناسیمش. با ما همراه باشید.

 

 

 

*چه شد که به ادبیات علاقه‌مند شدید و شعر از چه زمانی در وجود شما جوانه زد؟

 

 

اولین شعرم را در کلاس ادبی کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان سرودم. هفت، هشت ساله بودم. محیط کانون کاملا با روحیات من سازگار بود. مربی‌ها مشوقان خوبی بودند. حتی از طرف مرکز آفرینشهای ادبی برای من و خواهر دوقلویم نامه‌های زیادی می‌آمد و یکجور تعامل ادبی برقرار بود که باعث می‌شد در نوشته‌هایم جدی‌تر باشم. بعد در مسابقۀ شعرخوانی کانون شرکت کردم و تا سال چهارم و پنجم دبستان گهگاه شعر می‌نوشتم. خیال‌بافی و داستان‌سرایی، جزء لاینفک دوران کودکی من بود. در دوران راهنمایی اما بیشتر به سمت داستان متمایل شدم، تا این‌که در دبیرستان مجددا شعر به سراغم آمد.

 

 

*واکنش خانواده و اطرافیان شما دربارۀ این علاقمندی و سرودن چه بود؟

 

 

مادرم هنوز اولین شعر کودکی مرا حفظ است. خواهر دوقلویم هم فعالیت ادبی می‌کند و به عنوان نزدیک‌ترین دوست و همراهم، در این راه الهام‌بخش اشعار من بوده است. همچنین معمولا مادر و خواهر بزرگترم اولین شنوندۀ شعرهایم هستند. شاید دلیل اینکه اشعارم را اول برای خواهر دوقلویم نمی‌خوانم این باشد که حس می‌کنم او خود من است و انگار نخوانده همه‌چیز در درون هردوی ماست. پدرم هم گهگاه در خلوت خود شعر می‌گوید و فکر می‌کنم استعداد شاعری‌ام را از او دارم.

  • ۵ نظر
  • ۲۲ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۸:۱۹
  • المیرا شاهان

دارد فصل سرما تمام می‌شود. آن‌که با صفاتر است، غبار از آینه‌های مکدر می‌روبد، درد و کینه‌های کهنه را دور می‌ریزد و برای تولدی دوباره و آغاز روزی نو آماده می‌شود. در واپسین روزهای اسفند و در آستانۀ بهار 96، یکی از کارهای نه چندان آسانی که از سوی هیأت تحریریۀ سایت شهرستان ادب (که اخیراً برگزیدۀ نشان «سرآمد» در نهمین جشنوارۀ رسانه‌های دیجیتال شد) انجام دادم، نظرسنجی بهترین کتاب‌های ادبیات از اساتید و کارشناسان حوزۀ شعر و داستان و همچنین شاعران و نویسندگان جوان بود. البته عدم دسترسی به برخی از شاعران و نویسندگان نامی و توانمند، فرصت نظرخواهی از ایشان را گرفت. به هر روی، این نظرسنجی با ذکر دو پرسش مطرح شد، که در ادامه پاسخ این گرامیان آمده است.

به نظر می‌رسد، حتی اگر دسترسی به برخی از کتاب‌های پیشنهادی برای علاقمندان به ادبیات در تعطیلات نوروز ممکن نبود، مجموعۀ معرفی شده، لیست خوبی برای خرید در نمایشگاه کتاب اردیبهشت 96 باشد.

پ.ن: شما هم کتاب‌های پیشنهادی خود را معرفی کنید.🌸

  • ۷ نظر
  • ۲۴ اسفند ۹۵ ، ۱۳:۵۴
  • المیرا شاهان

تا به حال در خیالتان فکر کرده‌اید به این که اسطوره یا شخصیت دوست‌داشتنی زندگی‌تان که امروز دیگر در قید حیات نیست، چه شکلی بوده؟ چطور راه می‌رفته؟ چطور به آدم‌ها و اشیا نگاه می‌کرده و لب‌هاش چگونه به لبخند مایل می‌شده؟ با چه لحنی واژۀ عشق یا زندگی را ادا می‌کرده یا وقت حرف زدن دست‌هایش را چطور در هوا تکان می‌داده؟

اولین بار که «هشت کتاب» سهراب را باز کردم، چهارده ساله‌م بود. اسفندِ ده-یازده سال پیش ... آن‌وقت‌ها شیفتۀ شعرهای «مسافر» و «صدای پای آب» بودم. آن‌جا که می‌گفت: «-دچار یعنی.../ -عاشق/ -و فکر کن که چه تنهاست/ اگر که ماهی کوچک، دچار آبی دریای بی‌کران باشد...»، آن‌جا که می‌گفت: «و عشق/ صدای فاصله‌هاست/ صدای فاصله‌هایی که/-غرق ابهامند...» یا آن‌جا که می‌گفت: «همیشه عاشق تنهاست/ و دست عاشق در دست ترد ثانیه‌هاست/ و او و ثانیه‌ها می‌روند آن طرف روز/ و او و ثانیه‌ها روی نور می‌خوابند/ و او و ثانیه‌ها بهترین کتاب جهان را/ به آب می‌بخشند... ».

سهراب، نقطۀ پیوند روح من با شعر بود؛ مثل خیلی‌ها. خیلی از نوجوان‌ها که شیرینی و سادگی و نشاط خفته در وزن‌های نیمایی شعرش را دوست داشتند وَ درگیر قافیه‌های نداشتۀ خیلی از شعرهایش نمی‌شدند. تنها با چشم‌های بسته، پر باز می‌کردند و با موسیقی دل‌انگیزی به پرواز در می‌آمدند. سهراب، یک خیال لطیف است برای من. خدایش بیامرزاد ...

 

پ.ن:

1. گویا تا امروز، تنها یک ویدئو از سهراب سپهری منتشر شده؛ من این تنها ویدئوی منتشر شدۀ سهراب را تقدیم آن‌هایی می‌کنم که هنوز با خیال روزهای رهای نوجوانی‌شان، از عشق و عاطفه لبریز می‌شوند...

📽 تنها ویدئوی منتشر شده از سهراب سپهری

کوتاه دربارۀ سهراب سپهری: من به آغاز زمین نزدیکم

2. بابت پست‌های پشت سر همِ این دو روز عذرخواهی می‌کنم.

  • ۷ نظر
  • ۱۸ اسفند ۹۵ ، ۱۴:۳۲
  • المیرا شاهان

یک‌دفعه بین نت‌گردی‌ها بر خوردم به صوت گفتگو با فروغ که احتمالا ایرج گرگین انجامش داده. خواستم شما را هم در شنیدن لحن آهنگین و شیرین صدایش شریک کنم ...

🎙صوت گفتگو با فروغ فرخزاد

  • ۱۸ اسفند ۹۵ ، ۰۰:۳۷
  • المیرا شاهان

علی داودی

شعر نیمایی در طول سال‌ها دستخوش تحول بسیاری شده و شاعران بسیاری با نگاهی نو به پیروی از این جریان پرداختند و آثار خوبی در قبل و پس از انقلاب ارائه کردند. در پروندۀ شعر نیمایی، گفتگویی با آقای «علی داودی» پیرامون شعر نیمایی و میزان اثرگذاری آن بر ادبیات معاصر ترتیب دادیم که در ادامه آن را می‌خوانید:

 

*در طول صد سال گذشته با ظهور شعر نیمایی شاهد اثرگذاری چشمگیر این قالب شعری بر شعر معاصر بودیم، چه چیزی در این قالب شعری هست که آن را شاخص کرده؟

برای این‌که موضع من در مقابل شعر نیمایی روشن شود، ابتدا باید بگویم که آن‌ها که سپید می‌نویسند، حتی بزرگانِ این عرصه، لزوماً آن‌چه می‌نویسند سپید نیست. تفاوت در گونه‌های شعر به تفاوت در تعریف شعر باز می‌گردد و کسی که قصیده می‌سراید اصلا شعر را مثل کسی که سپید می‌نویسد، تعریف نمی‌کند. برای مثال در بین شاعران شاخص، شعر سپید استاد گرمارودی، همان قصیده است اما به زبان نثر، و ما نمی‌توانیم شعر ایشان را در کنار شعر سپید آقایان رویایی و شاملو قرار دهیم. شعر سپید امروز، فرم، ساختار و بازی زبانی دارد. اما آن‌چه در اشعار آقای گرمارودی می‌بینیم، موضوعیست که خیلی شکوهمند به آن پرداخته‌اند و مبتنی بر توصیف و سبک خراسانی‌ست که آن را در قصیده‌های ایشان هم می‌بینیم. بنابراین اگر در شعر نیمایی تفاوتی با شعر کلاسیک می‌بینیم، فقط این نیست که وزن دستخوش تغییر شده باشد و مصراع‌ها کوتاه و بلند باشند، تفاوت بر می‌گردد به تعریفی که از شعر نیمایی داریم و باید بدانیم که کار بزرگ نیما در وهلۀ اول این نیست که مصراع‌ها را کوتاه و بلند کند؛ که بسیاری پیش از نیما این کار را کردند و شعر نیمایی نشد، مثل مولوی که در سده‌های گذشته گاهی ردیف یا وزن را رعایت نکرد. آن‌چه شعر نیما را شاخص کرده، پیشنهاد نیما در نوع «نگاه» است.


*این «نگاه» از چه نشأت گرفت و چه راز و رمزی در شعر نیمایی نهفته است؟

نیما کسی‌ست که درک کرد روزگار عوض شده. ما امروز مثلا در حوزۀ دینی ممکن است متنی بخوانیم که ششصد سال پیش هم کسی عیناً آن را خوانده. اما اصلا نگاه ما با نگاه آن فرد در ششصد سال پیش یکی نیست. ما امروز ابزاری در دست داریم که با آن فکر می‌کنیم، می‌توانیم جهان را از دریچۀ آن نگاه کنیم و تاثیر مستقیمی بر مغز ما دارد. حتی در هوایی نفس می‌کشیم که در گذشته این اندازه کربن در آن نبود، این همه اخبار نداشتیم... نمی‌گویم آن روزگار مسائل اجتماعیِ خودش را نداشته، اما آن‌چه ما امروز می‌بینیم با گذشته متفاوت است. نیما این را درک کرده بود. برای همین شهریار کوشید که بگوید من تعالی حافظ هستم و بعضی شعرهای من از حافظ هم بهتر است؛ مثل کودکی که می‌گوید نقاشی من از نقاشی پدرم بهتر است. اما این نگاه کودکانه‌ست. حلاج هم فریاد انا الحق برآورد. مردم گفتند چرا این آدم چنین چیزی می‌گوید در حالی که حضرت محمد(ص) درجاتش از او بالاتر است؟ برای اینکه حلاج کودک بود و ظرفیت کمی داشت؛ اما حضرت محمد(ص) به حدی ظرفیتش زیاد بود که می‌فرمود دریا هم برایم کم است. هرچند شهریار تهجد داشت اما آخرش حافظ نشد. چون در فضا و جوّ دیگری زندگی می‌کرد و در عصر حافظ نبود. نیما این را درک کرد. فهمید که دوران مدرن آمده و از یک سری از سنت‌های ما تقدس‌زدایی کرده. او دانست که ما به جای تازه‌ای رسیدیم و این زبان خودش را می‌طلبد. یعنی شما وقتی به اندیشه‌ای می‌رسید باید با عناصر خودش آن را بروز دهید. چنان‌که در آن دوره مسائل علمی جدید وارد شد و خود به خود در آن فضای سنتی جایی باز کرد. ما مسلماً نمی‌توانیم مثل صباحی بیدگلی که پنجاه سال پیش از نیما یا قاآنی که در کودکی نیما بوده یا حتی نظام وفا که هم‌زمان با نیماست، شعر بگوییم. نیما فهمیده باید هر چیز را به زبان خود گفت، حتی غم و شادی را هم نمی‌شود به یک زبان بیان کرد. پس در زمان نیما هنجارشکنی اتفاق افتاد. تفاوت در نگاه، شعر نیمایی را از شعر کلاسیک متمایز کرد، البته نقطۀ اشتراکشان با هم این است که شعر نیمایی در امتداد ادبیات کلاسیک است.

  • ۱ نظر
  • ۰۱ اسفند ۹۵ ، ۲۳:۰۰
  • المیرا شاهان

وقتی نوشت:

«قطار می‌رود

تو می‌روی

تمام ایستگاه می‌رود

و من چقدر ساده‌ام

که سال‌های سال

در انتظار تو

کنار این قطار رفته ایستاده‌ام

و همچنان

به نرده‌های ایستگاه رفته

تکیه داده‌ام ... »،

چه سالی بود؟ قیصر چه سالی این تصویر غم‌انگیز را پیش چشم‌هایش دید و چه روزی آن را شکسته‌شکسته و پاره‌پاره بر جان این شعر پراکند؟ دهۀ پنجاه بود یا شصت؟ ایستگاه راه‌آهن تهران بود یا خوزستان؟ دهۀ هفتاد بود یا هشتاد؟ ایستگاه متروی انقلاب بود یا صادقیه؟ او انتظار که یا چه را می‌کشید؟ رفتن چه کسی را به تماشا نشسته بود؟ دقیقه‌های کند رفتن چه کسی برای او به اندازۀ سال‌ها کش می‌آمد؟

دهۀ شصت بوده شاید؛ او به نرده‌ای تکیه داده بود و لابد پلک هم نزد تا وقتی که قطار آن قدری دور شد که نتوانست ببیندش. او این لحظه‌ها را به راستی احساس کرده بود، نه این که تخیل کند و داستان بسازد تنها. مثل من، که نه در دهۀ هفتاد و هشتاد، که ده سال بعد از فوت او، رفتنِ تمامِ ایستگاهِ صیاد شیرازی را به عینه دیدم. مثل خواب بود شاید. مثل تونل‌هایی که وقت مرگ می‌بینیمشان که تو در تویَند. تو با تمام ایستگاه رفتی و من بی آن‌که پلک بزنم ایستادم به تماشا؛ تا وقتی که قطار آن قدری دور شد که نتوانستم ببینمش ...

  • المیرا شاهان

جشن یگانگی

پیش از آن‌که در بهار سالی که گذشت، «جشن یگانگی» از سوی انتشارات شهرستان ادب به بازار کتاب روانه شود، از مصطفی محدثی‌خراسانی کتاب‌هایی همچون «شاعران پروازی»، «هزار مرتبه خورشید»، «طنین کوه»، «سلوک باران» و «سکر سماع» به چاپ رسیده بود.

مصطفی محدثی‌خراسانی، متولد نخستین روزِ ماه پایانی پاییزِ سال چهل، در شهرستان طایبادِ استان خراسان جنوبیست و مدرک کارشناسی‌اش را در رشتۀ ادبیات فارسی از دانشگاه فردوسی مشهد اخذ کرده است. او از شاعران دغدغه‌مندی ست که باورهایش را در قامت شعرهایش به تصویر می‌کشد و در شعرهای او، مضامین عرفانی، اجتماعی، آیینی و عاشقانه به چشم می‌خورند.

مجموعه‌شعر «جشن یگانگی»، در بردارندۀ شعرهای سال‌های 90 تا 94 محدثی‌خراسانی‌ست و 60% از اشعار این کتابِ 184 صفحه‌ای، متعلق به این سال‌هاست. مابقی، اشعار گزیده‌ای از آثار قبلی شاعرند که در این مجموعه تجدید چاپ شده‌اند. شاعرِ این مجموعه، بیشتر در قالب کلاسیک شعر سروده است که بیش از نیمی از آن‌ها غزل و پس از آن رباعی، اخوانیه، دو بیتی، مثنوی و ترانه هستند.

از نکات قابل توجه در این کتاب، نامگذاری برای شعرهاست. اتفاقی که شاید کمتر شاعری به آن توجه لازم را مبذول دارد. «نام» شعر، به‌عنوان بخشی از شعر و چکید‌ه‌ای از حرفی‌ست که شاعر به مخاطب ارائه می‌کند که این روزها در بسیاری از مجموعه‌های شعر نادیده گرفته می‌شود و شاعران تنها به شماره‌گذاری اشعار بسنده می‌کنند. نکتۀ دیگر تقدیم برخی از اشعار به اشخاص است؛ کسانی مثل سید شهیدان اهل قلم، شهید آوینی، و یوسف‌علی میرشکاک، مجید مجیدی و همچنین جانبازان روشن‌دل. این تقدیم شعرها، جدای از فصل اخوانیه‌ای‌ست که محدثی‌خراسانی ضمیمۀ کتاب خود کرده است؛ یعنی اتفاقی که باز هم دغدغۀ تعداد کمی از شاعران معاصر است. این اخوانیه‌ها به شاعران بزرگواری از جمله زنده‌یاد قیصر امین‌پور، روان‌شاد سید حسن حسینی، مرحوم عباس مشفق کاشانی، و اساتیدی همچون محمدرضا شفیعی کدکنی، محمدعلی بهمنی و علیرضا قزوه تقدیم شده است.

  • المیرا شاهان

نینوای بقیع

همزمان با آغاز ایام فاطمیه، برنامۀ نِی‌نوایِ بقیع از سوی رادیو شعر و داستان، منتشر میشود. این برنامه در بیست قسمت، ضمن مرور بر شخصیت گران‌قدر حضرت زهرا(س) با سخنرانی اساتیدی مانند حاج‌آقا فاطمی‌نیا و حاج‌آقا جاودان، به همراه شعری از شاعرین معاصر و یک قطعه مداحی در اختیار علاقمندان قرار می‌گیرد. باشد که دوست‌داران خاندان اهل بیت(ع)، استفادۀ لازم را از این ایام ببرند. التماس دعا.

  • ۲۳ بهمن ۹۵ ، ۱۴:۴۰
  • المیرا شاهان

حمیدرضا کسرایی

به انتهای بن‌بست شهید اکبر سیف که می‌رسیم، خانۀ شمارۀ 29، خانۀ آن‌هاست.

یکی از همین شبهای زمستانی، میهمانِ خانوادۀ گرم و صمیمی کسرایی شدیم تا با فرزند شاعرشان گفتگوی کوتاهی داشته باشیم و به دنیای شاعرانۀ او سفر کنیم. حمیدرضا کسرایی، متولد 25 آبان 56، در شهر ری است و به‌عنوان شاعر اهل بیت، تا امروز سه مجموعه شعر به نام‌های «حب الحسین»، «رب الحسین» و «با بال شکسته گر پریدی هنر است» را توسط انتشارات «آرام دل» به بازار نشر روانه کرده است که در برگیرندۀ اشعار آیینی، دفاع مقدس، انقلابی، اجتماعی، پند و اندرز، عارفانه و عاشقانۀ او هستند.

در ادامه گفتگوی ما با این شاعر توانمند را می‌خوانید:

 

*جناب آقای کسرایی، چه شد که متوجه علاقمندی‌تان به حوزۀ ادبیات و خصوصا شعر شدید؟

من اولین شعرهایم را در دوران مدرسه نوشتم. شاید قافیه و وزن و عروض را نمی‌شناختم، اما گاه‌گاه چیزهایی می‌نوشتم که  خودم خوب نمی‌دانستم شعر هستند یا نه، اما دوستشان داشتم. تا اینکه برای خودکفا شدن، با برادر عزیزم، کار تکثیر و پرورش پرندگان زینتی مثل قناری را به صورت انبوه و خانگی شروع کردیم، سالیان سال به آن مشغول شدیم و حتی برای آن وام گرفتیم. این کار علوم سنگینی داشت که ما آن را یاد گرفتیم و به اوج موفقیت رسیدیم، اما متاسفانه یا خوشبختانه، متاثر از معلولیتی که دارم، اعوجاجی بین دندۀ چپ و ستون فقراتم به وجود آمد که فشار آن باعث از بین رفتن ریۀ چپ و در نتیجه معدوم شدن آن شد. به علاوه، کار ما آلرژی‌زا بود و پس از مراجعه به دکتر، از آن نهی شدم. آهسته‌آهسته ازدواج کردم و علی‌رغم اینکه پزشکان متفق‌القول بودند که فرزندآوری اشتباه است و عواقب نامعلوم و خیلی خطرناکی دارد، ته دلم روشن بود که اولاددار شدن ما شدنی‌ست. برای همین به آقا امام رضا(ع) و خواهر معصومشان(س) متوسل شدیم و آن دو را واسطه قرار دادیم و به خداوند گفتیم: «هم بچه می‌خواهیم، هم دختر می‌خواهیم و هم سالم می‌خواهیم». بالاخره یک ماه بعد از این‌که قناری اصلی زندگی ما به دنیا آمد، طبع شعر ما گل کرد و گر گرفت و شروع به فوران کرد. دوستان و آشنایان هم به ما لطف نشان می‌دادند و کارهای زیادی انجام دادم و اجراهایی داشتم تا اینکه به صورت اعجازگونه‌ای به پای‌بوسی مقام معظم رهبری دعوت شدم و این‌ها همه باعث برکت شد.

  • ۲۸ دی ۹۵ ، ۱۳:۵۹
  • المیرا شاهان
طبقه بندی موضوعی
بایگانی