سَرو سَهی

آیا خدا برای بنده‌اش کافی نیست؟

سَرو سَهی

آیا خدا برای بنده‌اش کافی نیست؟

سَرو سَهی
طبقه بندی موضوعی
بایگانی

۲۹ مطلب با موضوع «گفتگوها» ثبت شده است

۰۲
تیر

مریم کرباسی نجف‌آبادی

مریم کرباسی نجف‌آبادی از شاعران توانمند اصفهانی است که در خیابان هنر به جز کوچۀ شعر در کوچۀ خوشنویسی هم رفت و آمد دارد. اولین کتاب او در سال ۱۳۸۹ با نام «چهره‌ات را پیمبری باید» منتشر شد و توانست نامزد جایزۀ پروین اعتصامی شود. دومین کتاب این شاعر با نام «خبرهای خوب» بهار امسال منتشر شد.

گفتگوی ما با این بانوی شاعر اصفهانی را، در ادامه می‌خوانید:

*در دومین اردوی این دورۀ آفتاب‌گردان‌ها شما از میهمانان شهرستان ادب بودید، به نظرتان اردو چطور بود؟

فوق‌العاده بود. از یکسال پیش که افتخار  همکاری و همراهی با موسسه شهرستان ادب و آفتاب‌گردان‌ها را دارم، می‌بینم چه امکانات خوبی در اختیار دختران شاعر قرار می‌گیرد؛ امکاناتی که هیچ کدام از آنها را ما در زمان خودمان نداشتیم و حتی جلسۀ سادهای هم پیدا نمی‌شد که در آن شرکت کنیم، هرچند من خیلی هم اهل جلسۀ شعر رفتن نبودم-و بیشتر با مطالعۀ شعر شاعران خوب در خودم انگیزۀ شاعری را تقویت میکردم اما ارسال کتاب ، نقدهای تلفنی و مکتوب ... فرصت خوبی برای دختران جوان ماست. و از همه مهمتر همین اردوهاست، اینکه شاعران جوان از نزدیک بزرگان و اساتید شعر امروز را میبینند و از حضورشان بهرهمند میشوند، من به شخصه نقدهای تلفنی را خیلی دوست دارم؛ جدا از این‌که مشکلاتی هم دارد  مثل قطع و وصل شدن تلفن و... اما در این نقدهای تلفنی می‌بینم که جوان‌ها چقدر خوب کار می‌کنند، با وجودی‌که سن کمی دارند. گاهی خود من از این نقدهای تلفنی نکتههای جدید و تازهای می آموزم. در کل این نسل شعری مدیون شهرستان ادب هستند. حتی فعالیتی که در گروه مجازی دارند، صمیمیت و سادگی در گفتارشان و نصیحتها و حرف‌های برادرانه و پدرانۀ خوب استاد مؤدب واقعاً لذت‌بخش است. من فکر می‌کنم همۀ دختران شاعری که در این اردوها شرکت میکنند و بعدها شاعر موفقی می‌شوند، باید سپاسگزار شهرستان ادب، استاد مؤدب، آقای عرفان‌پور و همۀ کسانی باشند که هر کدام به هر نحوی در این مؤسسه زحمت می‌کشند.

  • المیرا شاهان
۰۱
خرداد

احسان شاه حسینی

چیزی نمانده تا روزهای کنکور کارشناسی سر برسند و دانش آموزان برای گذراندن آزمون سراسری، راهی محل های آزمون شوند. حالا در این مدت محدود، دیگر وقت آن است که هر کسی نگاهی به کوله بارش کند و ببیند چه کارها کرده و برای یکی از سرنوشت سازترین مراحل زندگی اش، آماده شود.

به همین مناسبت گفتگویی با آقای احسان شاه حسینی، دبیر فیزیک و مشاور دبیرستان، تدارک دیده ایم با طرح این پرسش که «چگونه کنکور بهتری بدهیم؟».

* در مدت زمان باقیمانده تا کنکور، چه کارهایی باید از سوی دانش آموز صورت بگیرد تا آزمون خوبی را پشت سر بگذارد؟

همه چیز بستگی به خود دانش آموز دارد. آنچه که بیشتر از سواد، بر کنکور سراسری تاثیر می گذارد، مرور و روحیه است. روحیه در حقیقت همان چیزی ست که از دید ما دبیران EQ نامیده می شود. دانش آموزان باید سر حال، خوشحال، با انگیزه و امید باشند. استرس، عصبی بودن و مواردی از این دست باعث می شود که حتی اگر خیلی تا زمان کنکور مطالعه داشته اند، نتیجه ی مطلوب را کسب نکنند. آن هایی که وضعیت خوبی دارند و دانش آموزی قوی هستند، بهتر است در زمان باقیمانده تا کنکوراندوخته و آموخته هایشان را مرور کنند. اما ضعیف ترها باید موضوعی مطالعه کنند. یعنی بروند سراغ مباحثی که تعداد تست بیشتری از آن ها در کنکور هست، اما تلاش کمتری برای یادگیری، مرور و تمرین می خواهد. اگر به این شیوه عمل کنند احتمال موفقیتشان بیشتر است. اما اگر بخواهند همه مطالب را جمع بندی کنند، احتمالا نمی رسند و اضطرابشان بیشتر می شود.

* اگر دانش آموزی بخواهد از صفر شروع کند چطور؟ برای شروع دوباره خیلی دیر شده است؟

این مسئله وابسته به خود فرد است. سال گذشته دو نفر از همشهری جوانی ها در کنکور سراسری شرکت کردند و پاسخنامه را سفید تحویل دادند. یکی از آن ها از بین حدود 440هزار شرکت کننده رشته تجربی، رتبه 40 هزار به دست آورد و دیگری از بین حدود 200 هزار نفر شرکت کننده آزمون ریاضی، 38 هزار شد. این نتیجه به این معناست که حتی اگر صفر در صد از تمام درس ها هم بزنید، باز هم برای انتخاب رشته مجاز می شوید. متاسفانه بسیاری از شرکت کنندگان کنکور، با وجودی که مطالعه نسبتاً خوبی در این زمینه داشته اند، اما با پاسخ های اشتباه، نمره منفی می گیرند و ضرر می کنند. حالا در این زمان محدود هم می توان نتیجه گرفت، اما این باز بستگی دارد که دانش آموز چه طور مطالعه کند و روی چه مباحثی سرمایه گذاری کند.

  • المیرا شاهان
۰۷
ارديبهشت

 

محمود اکرامی‌فر

در بیست و چهارمین مراسم «شبِ شاعر» که همزمان با روز معلم از سوی موسسۀ فرهنگی رسانه‌ای اوج برای تجلیل از دکتر محمود اکرامی‌فر برگزار شد، فرصتی دست داد که با شاعر «یا علی گفتیم و عشق آغاز شد» گفتگوی جامعی داشته باشیم که بخشی از آن در روزنامه جوان منتشر شد.

دکتر محمود اکرامی‌فر، دانش‌آموختۀ ادبیات و جامعه‌شناسی از دانشگاه تهران، دانشگاه فردوسی مشهد و دانشگاه آزاد تهران است و مدرک دکترای خود را در رشتۀ مردم‌شناسی با گرایش فولکلور از دانشگاه تاجیکستان دریافت کرده. «مخلوقات فوق‌الطبیعه در فولکلور خراسان» عنوانِ پایان‌نامۀ او بود که تحت نامِ «از ما بهتران» به عنوان پژوهش برتر بین‌المللی از سوی وزارت ارشاد انتخاب و کتاب سال دانشجویی ایران شد.

 

در ادامه گفتگوی ما با خالق مجموعه آثارِ «دریا تشنه است»، «ما با سلیقۀ مردم پیر می‌شویم»، «همیشه کسی هست که دلش مال تو باشد»، «این کتاب اسم ندارد» و ... را می‌خوانید:

 

* آقای دکتر لطفاً خودتان را کامل معرفی کنید؛ با ذکر تاریخ و محل تولد.

محمودرضا اکرامی‌فر، متولد 9 آبان 1338 در روستای جوشقان اسفراین و از کردهای خراسان.

 

* کودکی و نوجوانی شما چطور و در چه فضایی گذشت؟

«من بچه دهاتم و از روی سادگی/ گاهی که می‌خورم قسمی سرخ می‌شوم»، من اصالتاً بچۀ روستا هستم و کشاورز زاده‌ام: «پدرم بوی خاک و گندم داشت/ دست در دست‌های مردم داشت» و روزهای کودکی‌ام مثل خیلی‌ها در راه مدرسه، لی‌لی بازی، تخته بازی، سنگ بازی، یه‌قل‌دوقل بازی و تیله‌بازی گذشت. درس می‌خواندم و دنبال گله می‌رفتم و کارهای کشاورزی می‌کردم.  من آخرین نسل از دورۀ 6 کلاس ابتدایی و 6 کلاس دبیرستان بودم. بعد از کلاس دهم، رفتم دانش‌سرای مقدماتی و آن‌جا هم آخرین دورۀ دانش‌سرا بودم. بعد از فارغ‌التحصیلی هم به سپاه دانش رفتم و آن‌جا هم در آخرین دورۀ سپاه دانش حضور داشتم.

 

 

  • المیرا شاهان
۰۱
دی

امان الله قرایی مقدم

ما در دنیایی زندگی می‌کنیم که هر روز شاهد اختراعات و ابداعات تازه در زمینه‌های مختلف است. برخورداری از امکانات و اختراعات اما مستلزم دارا بودن شرایط اقتصادی و سیاسی مطلوب است. اگر به هر دلیلی نظام خانواده با بحران اقتصادی مواجه باشد، آثار خود را به مرور بر خانواده و بعد جامعه می‌گذارد.

به همین مناسبت، با دکتر «امان الله قرایی مقدم»، جامعه شناس و استاد دانشگاه، به گفتگو نشستیم تا دربارۀ آسیب‌هایی که خانواده ایرانی را تهدید می‌کند صحبت کنیم. گفتگوی ما را در زیر می‌خوانید:

*اصلی‌ترین عواملی که جزء آسیب‌های خانوادگی تلقی می‌شوند و نظام خانواده را تهدید می‌کنند، کدامند؟

آسیب‌هایی که خانواده را تهدید می‌کنند، متعددند؛ آسیب‌های فرهنگی، روحی-روانی، اقتصادی، اجتماعی و ... از آسیب‌های خانواده‌اند. وقتی خانواده‌ای از نظر اقتصادی دچار بحران می‌شود انواع آسیب‌ها برای او به وجود می‌آیند که آسیب‌های اجتماعی را به دنبال خواهد داشت؛ مثل طلاق، فرار دختران، رابطه نامشروع دختران و پسران و زنان و مردان. بنابراین اهم مسائل از آسیب‌های اقتصادی‌ست. آسیب‌های فرهنگی می‌تواند انواع آنومی‌های فرهنگی یعنی فروریختگی هنجارها و تقدس خانواده‌ها را به دنبال داشته ‌باشد و دوام و بقای ازدواج به خطر بیفتد. در این راستا، انواع آسیب‌ها در کمین خانواده است؛ طلاق، روسپی‌گری، اعتیاد، فرار دختران، جرم، جنایت و دزدی. وقتی خانواده‌ای نابسامان است فرزندان از نظر موفقیت تحصیلی با مشکل مواجه‌اند و به سر و سامان نمی‌رسند. اما عامل و تهدید بزرگی که به خانوادۀ ایرانی آسیب می‌زند، رسانه‌های بیگانه است؛ هفتاد درصد از مردم ایران ماهواره نگاه می‌کنند و به همین خاطر خانواده‌ها به راحتی دچار فروریختگی ارزش‌ها، هنجارها و انواع آسیب‌ها برای دختران و پسران می‌شوند. رسانه‌های بیگانه، پوشش غربی، آرایش و بدآموزی‌های متعدد را به دنبال دارد. وقتی خانواده سر و سامان نداشته باشد، انواع جرایم به وجود می‌آید؛ چون خانواده مثل سیاهچال فضایی همه‌چیز را به درون خودش می‌کشد و بعد از خودش تشعشعاتی بیرون می‌زند. بنابراین اگر جرم، فساد روسپی‌گری، رابطه میان دختران و پسران، اعتیاد و... هست، همه از خانواده آغاز می‌شود که خانواده‌های بد سرپرست یا بی‌سرپرست از آن جمله‌اند.

*این اثرگذاری بیشتر از سوی خانواده است یا جامعه؟

خانواده سلول جامعه است؛ از جامعه می‌گیرد و به جامعه پس می‌دهد. وقتی مادری رسانه‌های بیگانه را نگاه می‌کند، بد آرایش می‌کند و رابطه نامشروع دارد یا وقتی پدری روی خانوادۀ خود سرپرستی، کنترل و نظارت ندارد، خانواده چه‌کار می‌تواند کند؟ این موارد وارد جامعه می‌شوند. در جامعه هم هر نوع امکاناتی اعم از فساد مثل قلیان، سیگار و ... فراهم است. دلیلش هم بیکاری، پر نشدن اوقات فراغت و مواردی از این دست است.

  • المیرا شاهان
۰۵
آذر

 

یوسف قوجق

پنجم آذر یادآور قیام دلاورانه مردم گرگان در اعتراض به حملۀ مأموران رژیم پهلوی به حرم مطهر امام رضا(ع) است. به همین مناسبت موسسه شهرستان ادب در گفتگو با نویسندۀ کتاب «لحظه‌ها جا می‌مانند» نشست؛ این کتاب با بهره‌گیری از هنر و ادبیات به قیام مردمان خطه گرگان پرداخته است. گفتگوی ما با یوسف قوجُق را در زیر می‌خوانید.

 

*ظاهراً رُمان «لحظه‌ها جا می‌مانند» نخستین اثر شما درباره انقلاب نیست.

سال‌ها پیش مجموعه داستانی با عنوان «بادبادک‌ها در شهر» از من در کانون پرورش فکری چاپ شد و البته داستان‌های پراکنده‌ای در نشریات منتشر و در برنامه قصه ظهر جمعه رادیو خوانده شده که البته همه آن‌ها مربوط به دهه هفتاد و هشتاد بود.

 

*موضوع رُمان «لحظه‌ها جا می‌مانند» درباره وقایع انقلاب در شهرستان گرگان است. چه ضرورتی داشت که برای نوشتن رُمان انقلاب، بروید سراغ واقعه‌ای که در گرگان اتفاق افتاده؟ چه اهدافی برای انتشار چنین کتابی داشتید؟

یکی از ویژگی‌های مهم این کتاب، پرداختن به وقایع انقلاب در خارج از تهران است. موضوع مهمی همچون واقعه 5 آذر گرگان، موضوعی نیست که بشود به راحتی درباره آن نوشت. یک ضرورت مرا به این کار کشاند. هربار که تقویم به 5 آذر می‌رسد، همه مسئولین استان گلستان درباره‌اش حرف می‌زنند و ضرورت‌های معرفی این روز بزرگ برای ثبت در تقویم و شناساندن آن به نسل جوان را گوشزد می‌کنند، اما برگ‌های تقویم به دهم آذر نرسیده، همه چیز فراموش می‌شود و باز هم صحبت‌ها می‌ماند برای 5 آذر سال بعد، تا دوباره این بحث‌ها دوباره تکرار شود. در یکی از روزهای اول آذر ماه چند سال پیش، شاهد برنامه‌ای جالب و درعین حال تأسف‌باری از سیمای گلستان بودم. خبرنگار سیما از برخی نمایندگان نسل جوان گرگان درباره 5 آذر می‌پرسید و این‌که این عبارت چه چیزی را به ذهن متبادر می‌کند. آن‌ها متاسفانه هیچ اطلاعی از واقعه نداشتند و تنها چیزی که می‌شناختند، نام بیمارستان و بلواری بود که نام 5 آذر را روی خود داشتند. این یعنی فاجعه!

 

  • المیرا شاهان
۰۱
آذر

رضا پورحسین

خانواده به عنوان هستة مرکزی جامعه که پیوسته در حال اثرگذاری و اثرگیری از محیط پیرامون خود است به مزرعۀ وسیعی می‌ماند که نتیجۀ کاشتن هرگونه بذری در آن، روزی برداشت خواهد شد. تاثیر متقابل بین خانواده و جامعه همواره می‌تواند به خانواده ارزش ببخشد و از سویی توان متزلزل ساختن آن را دارد. این خانواده است که وظیفه تولید نسل و حیات جامعه بر دوش اوست، بنابراین اگر از درون تحت فشار قرار گیرد و آسیب ببیند، جامعه نیز از آسیب خانواده متضرر می‌شود و احیا و سلامت آن با دشواری روبرو خواهد شد.

پای صحبت با دکتر رضا پورحسین، استاد دانشکدۀ روان‌شناسی دانشگاه تهران نشسته ایم، تا دربارۀ آسیب‌های امروز خانواده‌های ایرانی از نگاه روان‌شناختی با ایشان گفتگو کنیم. این گفتگو را در زیر می‌خوانید:

*یک خانواده خوب از دیدگاه روان‌شناختی چه ویژگی‌هایی دارد؟

به لحاظ روان‌شناختی خانواده هسته اولیه‌ای دارد که از زن، مرد و حداقل یک فرزند تشکیل شده که بین آن‌ها تعاملاتی برقرار است. به عبارتی خانواده‌ای که تعاملات عاطفی، هیجانی و شناختی مناسبی بین افراد آن برقرار است، خانوادة خوبی‌ست. وجود هیجان، عواطف و شناخت متعادل و رشد یافته در ارتباط بین فردی در این مثلث، خانواده سالم را تشکیل می‌دهد. به‌همین دلیل، خانواده‌ای که از این موارد برخوردار باشد، پس از پیوند حقوقی و شرعی، پیوند عاطفی، هیجانی و شناختی را هم به‌دنبال خواهد داشت.

*گاهی افراد خانواده از بروز احساسات خود نسبت به دیگر اعضای خانواده رنج می‌برند؛ آیا این مسئله ربطی به برون‌گرایی یا درون‌گرایی افراد دارد؟

نمی‌توانیم علت عدم بروز احساسات را درون‌گرایی یا برون‌گرایی افراد بدانیم. هرچند درون‌گرایی یا برون‌گراییِ صرف حالت مرضی و پاتولوژیک دارد و ناهنجار است. شخصیت رشد یافته هم می‌تواند برونگرا باشد، هم درونگرا. منتها انتخاب با خود فرد است که به تناسب وضعیت و موقعیت، درون‌گرایی یا برون‌گرایی را انتخاب کند. به همین دلیل افراد زیادی هستند که با وجود برون‌گرا بودن، نمی‌توانند بروز احساسات نسبت به همسرشان داشته باشند. اگرچه دیده شده کسانی هم درون‌گرا هستند اما بروز احساسات دارند. بله بروز احساسات در خانواده چه نسبت به زن و چه نسبت به مرد، در درون‌گراها کمتر است و در برون‌گراها بیشتر. اما علت اصلی بروز احساسات درون‌گرایی و برون‌گرایی نیست.

  • المیرا شاهان
۲۵
آبان

علی محمد مودب

به واسطۀ کارش، ارتباط زیادی با جوانان دارد و بین صحبت ها و خاطره تعریف کردن ها همواره می کوشد که از کتاب های برجسته حرف بزند و همه را به کتابخوانی تشویق کند. به همین خاطر تا امروز تلاشش نتیجه داده و خیلی ها را به وادی کتابخوانی کشانده است.

«علی محمد مؤدب» این روزها چهره ای شناخته شده در بین اهالی ادبیات است و کتاب‌های «عاشقانه های پسر نوح»، «سفر بمباران» و «همین قدر می فهمیدم از جنگ» از آثار اوست. به مناسبت هفته کتاب و کتابخوانی پای گفتگو با او نشستیم تا از کوزۀ حرف هایش، لبی تر کنیم. گفتگوی ما را در زیر می خوانید:

 

*از کی به صورت جدی کتاب خواندن را شروع کردید؟

راستش ما در روستا بودیم و کتاب خیلی نبود. اولین کتابی که خواندم، دیوان حافظ بود که برای مشق مکتب برادر بزرگم گرفته بودند. بعد هم چاپ های قدیمی گلستان سعدی را در ابتدایی و اوایل راهنمایی خواندم. لطف خدا بود که جادوی موسیقی و کلام حافظ و سعدی باعث علاقۀ من به ادبیات شد. قبل از این هم در سال های بعد از انقلاب و دورۀ ابتدایی و زمان جنگ، کتابخانه ای در مدرسۀ روستا دایر شده بود که خیلی از کتاب های کودک مثل نوشته های آقای مطهری برای کودکان که همراه با نقاشی بود و بعضی قصه های ترجمه شده خارجی را داشت. کتابخانه ای که بچه های جنگ آن را می چرخاندند و یکی از آن ها شهید حسن رمضانی بود که بعد از شهادتش کتاب خانه به نام او شد. محبوبیت این آدم ها هم باعث می شد که پای ما به کتابخانه باز شود. جدی ترین چیزی که از کتاب یادم می آید دلبستگی ام به حافظ و سعدی بود که در سال های آخر دبستان و اوایل راهنمایی در من به وجود آمد و من به همان حدی که می فهمیدم از خواندن آن ها لذت می بردم. بعدها به تناسب محیط، هر کتابی به دستم می رسید می خواندم. حتی وقتی کسی به شهر می رفت و چیزی خریده بود که آن را لای روزنامه پیچیده بودند، نوشته های چاپی، آگهی ها و ... روزنامه را می خواندم. دوره ای که خوب توانستم کتاب بخوانم سال های دانشگاه بود که از کتابخانه دانشگاه امام صادق خیلی بهره بردیم و تا توانستیم رمان، شعر و ... خواندیم.

*حالا در کتابخانه‌تان چقدر کتاب دارید؟

عددش را نمی دانم؛ اما وانتی بخواهم بگویم، دوتا وانت کتاب دارم. (می خندد)

*و از این دوتا وانت کدام کتاب را بیشتر دوست دارید؟

علاقه آدمیزاد عجیب است؛ نمی دانم علاقه به دنیاست، چه چیزی‌ست که تک تکشان را که بر می دارم می بینم نمی توانم آن را از خودم دور کنم. اما به هر حال مشکلات زندگی شهری و اجاره نشینی باعث شد که یک وانت را بردم جایی گذاشتم؛ اما آدم دوست دارد که همه آن ها دم دستش باشند. از کتاب های بزرگان، علاقۀ خاص من به آثار قدماست؛ مثل رودکی، سعدی و حافظ. دیشب داشتم انوری می خواندم. من به کتاب های نسل های کهن علاقه دارم و هر وقت بتونم لابلای کار و زندگی بخشی از آن ها را می خوانم.

  • المیرا شاهان
۲۴
آبان

از آن منتقدان جدی و البته مهربان که همه چیز را همانطوری که هست می بینند، نه بیش و نه کم. خیلی ها بیشتر ایشان را به خاطر طنزپردازی‌هایشان می شناسند و خیلی ها از روی شعرها و نقدهایشان. به هر حال آن‌چه قابل تقدیر است، جدی بودن کتاب و مستمر بودن کتابخوانی در زندگی ایشان است.

به مناسبت هفته کتاب و کتابخوانی با معلم شنیدنی ادبیات فارسی، «اسماعیل امینی» همراه شدیم. شما را به خواندن این گفتگو با خالق کتاب های «دلقک و شاعر دربار»، «دکتر بازی» و «نشر اکاذیب» دعوت می کنیم:

 

*از کی به صورت جدی کتاب خواندن را شروع کردید؟

من از قبلِ این‌که به مدرسه بروم، پدرم قرآن خواندن را به من یاد داد و از همان موقع کتاب خواندن را شروع کردم تا این‌که مدرسه رفتم و سواددار شدم. اما پیش از مدرسه قرآن خواندن را بلد بودم و از آن روزها پنجاه سالی می گذرد.

 

*از قرآن خواندن شروع شد و بعد کتاب های درسی؟ یا کتاب های غیر درسی هم می خواندید؟

همیشه بیشتر از کتاب های درسی، کتاب های غیر درسی می خواندم. یعنی کتاب درسی جای خودش اما تقریباً بیشتر تفریحم از کودکی تا حالا کتاب خواندن بود.

 

*و اندوخته کتاب هایتان توی این پنجاه سال چند جلد کتاب است؟

من تمام خانه ام کتابخانه حساب می شود؛ شاید پنج-شش هزار جلد کتاب.

 

  • المیرا شاهان
۰۴
مهر

سعید بیابانکی

امروز تولد «سعید بیابانکی»ست؛ این شاعر، طنزپرداز و مجری در 4 مهر 1347 در خمینی‌شهر اصفهان متولد شد و تحصیلات او در رشته مهندسی کامپیوتر از دانشگاه اصفهان است.

از این شاعر که این روزها در تهران زندگی می‌کند، تا به امروز مجموعه‌شعرهای رد پایی بر برف (حوزه‌هنری)، نیمی از خورشید (همسایه)، نه ترنجی، نه اناری (نقش مانا)، نامه‌های کوفی (حوزه هنری)، سنگچین (علم و سوره‌مهر)، مجموعه‌نثرِ لبخندهای مستند (سوره‌مهر)، مجموعه‌طنز هی شعر تر انگیز (سپیده باوران) و مجموعه یلدا (سوره‌مهر) به چاپ رسیده است.

گفتگوی ما با این شاعر را، در زیر می‌خوانید:

به عنوان نخستین سؤال، مخاطبان شعر تا امروز همزمان شعرهای جدی و طنز از شما شنیده‌اند و خوانده‌اند. هدف و دغدغه شما بیشتر کدامیک از این فضاهاست؟

طبیعتا شعر جدی. طنز بیشتر برای من تفنن است و جدی نیست؛ منتها مخاطبین من موضوع طنز را جدی می‌گیرند. من شعر را در دهه 60 که کشور درگیر جنگ بود شروع کردم و در همان سال‌ها اولین شعرهای جدی من که شعر به حساب می‌آمدند منتشر شد؛ شعرهایی در فضای دفاع مقدس و برای شهدا. بعدها دوره‌ای شعر عاشقانه نوشتم و بعد از آن وارد فضای طنز شدم که در چندسال اخیر جزء آخرین بخش شعرهای من است. اما شعر طنز برای خود من جدی نیست. هرچند برای من بیشتر حرف و مضمون اهمیت دارد تا قالب و شکل. بعضی مضامین قالب و شکل دیگری می طلبند و به نظر من این حرف و مضمون است که شکل و نوع شعر را مشخص و انتخاب می کند.

فکر می‌کنید شعر امروز در چه جایگاهی قرار دارد؟

وقتی از شعر امروز حرف می‌زنیم، برهه‌های مختلف تاریخی و فرهنگی را باید مدنظر قرار بدهیم. در حقیقت، تعریف شعر امروز با هم تفاوت دارد؛ بعضی ها شعر امروز را از دوره مشروطه تا الان در نظر می‌گیرند، بعضی از زمان نیما به این طرف. ما  اما معتقدیم که یکی از برهه‌های سرنوشت‌ساز در عرصۀ فرهنگی، تاریخی، ادبی و سیاسی کشور، انقلاب 57 تا به حال است. با این دیدگاه، شعر بعد از انقلاب را شعر امروز در نظر می‌گیریم که با وجود آن‌که سی و اندی سال از انقلاب می‌گذرد، در هیچ دوره‌ای از ادبیات گذشته همزمان این اندازه شاعر خوب و اثرگذار با هم ظهور نکرده‌اند. در دوره‌های قبل، مثلاً 700 سال پیش تنها چند شاعر اثرگذار داشته‌ایم که آثارشان باقی مانده و ما هنوز آن‌ها را مطالعه می‌کنیم. اما اگر بخواهیم منصفانه قضاوت کنیم، در چند دهۀ اخیر، به لحاظ کمی و کیفی شاعران خوب زیادی داریم که انتخاب بین آن‌ها دشوار است. به ان دلیل که قالب‌های شعری، نحله‌های شعری و تفکرات شعری خیلی متنوع و متکثر شده‌اند. ما دوره‌هایی در شعر داشته‌ایم که به‌فرض یک قالب غزل یا قصیده مطرح بوده؛ اما اگر امروز بخواهیم بهترین شاعر را انتخاب کنیم، باید ببینیم انتخاب از شاعران چه قالبی؟ غزل، رباعی، دوبیتی، نیمایی، سپید یا مذهبی. همین شعر مذهبی قالب های مختلفی دارد. همۀ این‌ها نشان می‌دهد ما آن‌قدری شاعر خوب داریم که یکی از دیگری بهتر است و به‌قول قیصر: «در این چمن که ز گل‌های برگزیده پُر است/ برای چیدن گل انتخاب لازم نیست».

  • المیرا شاهان
۱۵
شهریور

کبری موسوی‌قهفرخی

از قبل به‌خوبی می‌دانند که مناسبت گفتگوی شهرستان ادب، تولدشان است. برای همین بعد از سلام و احوال پرسی و تولدمبارکی می رویم سراغ اصلِ مطلب. اصلِ مطلب، خودِ خودِ خانم «کبری موسوی‌قهفرخی»‌ست. بانوی شاعری که امروز سی‌و‌پنجمین شمع زندگی‌شان را فوت می‌کنند و ادبیات معاصر برای حضور ایشان در جمع بانوان شاعر، بارها و بارها به خود می‌بالد.

گفتگوی شهرستان ادب را با خالق مجموعه‌شعرهای «ترانه‌ماهی‌ها»، «غروب پابه‌ماه» و «می‌شکر»، در زیر می خوانید:

 

* قبل از هر چیز از «کبری موسوی‌قهفرخی» بگویید.

آن‌طور که مادرم تعریف می­کند، حول­و­حوش مهرماه به دنیا آمدم و طبق شناسنامه، متولد 15 شهریور 59 در فرخ­شهر هستم که نام­خانوادگی­ام از آن گرفته­شده. بیست­و­سه سال بعد از این تاریخ هم دخترم، سایگُل، به دنیا آمد. من، دخترِ پدری فرهنگی و مادری خانه­دار هستم که اولین زمزمه­های شاعری­ام را از مادرم در ذهن دارم. مادرم خیلی با شعر اُخت بود. بیشترِ زمانی که پای دار قالی می نشست، شعر می‌خواند و مادربزرگم هم به شعر، علاقه‌ی زیادی داشت و شعرهای بسیاری از بر بود. با اینکه فرد شاعر خاصی هم در فامیل نداشتیم، اما علایقی به این شکل نسبت به شعر در وجود مادر و مادربزرگم احساس می‌شد.

تا پایان دبیرستان در فرخ‌شهر بودم و برای پیش‌دانشگاهی به شهرکرد رفتم و توانستم در کنکور سراسری سال 77 رتبه‌ی 43 را کسب کنم. با این رتبه در رشته‌ی علوم سیاسی دانشگاه تهران قبول شدم که اولویت و مورد علاقه ام نبود و فکر می‌کردم با این رتبه می‌توانم حقوق بخوانم. با این حال در تمام مدتی که دانشجوی علوم‌ سیاسی دانشگاه‌ تهران بودم، بیشتر اوقاتم در دانشکده ادبیات می‌گذشت و در کلاس‌های دکتر قیصر امین‌پور و انجمن‌های ادبی دانشگاه شرکت می‌کردم.

* فعالیت‌های ادبی‌تان را کی، از‏‏ کجا و چه‌طور آغاز کردید؟

اولین زمزمه های شعرم از چهارم دبستان شروع شد. آن روزها فکر نمی‌کردم که شعر می‌گویم. چند سال بعد وقتی داشتم دفتر و کتاب‌های دبستانم که مادرم برایم نگه داشته‌ بود زیر و رو می‌کردم، متوجه شدم که از همان روزهای دبستان تک‌بیت‌های کوتاهی بالای دفتر فارسی‌ام نوشته بودم. مثل تک‌بیتی که مناسب با شور و حال دهه‌فجر بالای دفتر فارسی کلاس چهارمم بود: «دیروز رفت شاه / آمد به ایران ماه». این اولین بیت منسجمی بود که نوشتم. بعد از آن در سال‌های دوره‌ی راهنمایی معمولاً برای همکلاسی‌ها و دوستانم شعر می‌نوشتم و شعرهایم را برای‌شان می‌خواندم. اما انجمنی نمی‌شناختم تا به آن‌جا بروم و شعرهایم نقد شود. تا اینکه یک روز، یکی از همکلاسی‌هایم از انجمن «آصف قهفرخی» که در فرخ‌شهر برگزار می‌شد گفت و من تابستان همان سالی که به دوم دبیرستان می‌رفتم، برای اولین بار وارد این انجمن شدم.

  • المیرا شاهان