سَرو سَهی

آیا خدا برای بنده‌اش کافی نیست؟

سَرو سَهی

آیا خدا برای بنده‌اش کافی نیست؟

سَرو سَهی
طبقه بندی موضوعی
بایگانی

۲۷ مطلب با موضوع «کتاب» ثبت شده است

۲۸
خرداد

مرز ما عشق است

در زمانه‌ای که کم نیستند آن دسته از شاعرانی که محض شهرت و محبوبیت، به جای شعر «سرودن»، شعر «می‌سازند» و به غم‌انگیزترین وجه ممکن کلماتی چند گرد می‌آورند و نظمی تهی از نگاه شاعرانه و تخیل و عواطفی شگرف می‌پرورند (و البته مصداقِ آیۀ شریف «وَ إنَّهُم یَقولونَ ما لا یَفعَلون*»اند)، شگفت‌انگیز است که به مجموعه‌ای از ابیات بر بخوریم که بعضاً روضۀ مکتوب‌اند و آدمی را به هیجان می‌آورند و بر سوز دل می‌افزایند. چنان‌که گویی صفحه‌ها در دست خواننده گُر می‌گیرند و به تب‌وتاب‌اش می‌کشانند...

پس بی‌راه نیست که مجموعه‌شعری بتواند در نخستین روزهای انتشارش، به چاپ دوم برسد و مورد اقبال مخاطبان شعر واقع شود. باید واژه‌ها با حرف و سخنی ورای گفته‌های معمول درآمیخته باشند تا مخاطب را به شیفتگی و شوق برسانند. و «مرز ما عشق است» به‌راستی لایق این حجم از اقبال و توجه، در نخستین روزهای انتشارش بود. مجموعه‌ای که اشعار عاشقانه و آیینیِ شاعرِ جوان، «سیدمحمدمهدی شفیعی» را در دل دارند که در دو قالب غزل و رباعی جمع شده‌اند.

شاعر «مرز ما عشق است» بی‌شک از چشمۀ دانش و آگاهی و حقایق توشه برداشته و آن‌ها را بر جان واژگانش ریخته که این اندازه خوش سروده است. برای همین هم هست که وقتی از سیدالشهدا(ع) حرف می‌زند، از تکرار رمیده و تصویر سر بریده و لب عطشان را به نظم در نیاورده است، بلکه از جان برای جانان سروده که هر جانِ شیفته و مشتاقی را هوایی کربلای حسین(ع) می‌کند:

... تفصیل بندبند مصیبت نمی‌کنیم

انگشترت... ز شرح اشارات بگذریم

یک خط برای روضۀ گودال کافی است:

زینب چه دید وقت ملاقات؟ بگذریم ... (ص 55)

  • المیرا شاهان
۰۵
خرداد

ریختن نور روی شاخه‌های پایین - سیداکبر میرجعفری

اگرچه به‌قول فروغ فرخزاد شرح‌حال‌نویسی به آن صورت که ما از اتفاقات معمول زندگی مثل زمین خوردن دوران کودکی، عاشق شدن روزهای جوانی، ازدواج و ... بنویسیم، نمی‌تواند خیلی برای آدم‌های دیگر فایده و لذتی به دنبال داشته باشد*، اما بعضی اتفاقات و خاطرات هستند که بازگویی، یادآوری و حتی شنیدنشان برای بسیاری از افراد خوشایند و مطلوب است؛ مثل وقت‌هایی که در شب‌نشینی‌ها، دید و بازدیدها یا ملاقات‌های دوستانه، دربارۀ ویژگی خاص پیرزن همسایه، رفتار یک رانندۀ تاکسی یا حتی خاطرۀ حضور در کنار اشخاصی که دیگر در بین ما نیستند، مثل شهدا، صحبت می‌کنیم و هر یک می‌تواند توأم با درس یا نکتۀ نغز و شیرینی باشد. چنان که گویی «سید اکبر میرجعفری» هم در کتاب «ریختن نور روی شاخه‌های پایین» مهمان خانۀ ماست و برای ما خاطرات کوتاهی از زندگی چهل و اندی ساله‌اش تعریف می‌کند و معتقد است که: «... زندگی من و شما لحظه‌هایی دارد که دیگران از تماشای آن حظ می‌برند... » و به گفتۀ او آن‌چه در این مجموعه می‌خوانیم، ماحصل دیده‌های اوست، و نه شنیده‌هایش.

میرجعفری این «زندگی نوشت» را در پنج فصل نوشته است. کتاب با فصلِ «آبادی» و از روزهای کودکی او و خانه‌ای در معین‌آبادِ زواره واقع در شهرستان اردستانِ استان اصفهان آغاز می‌شود. خانه‌ای در حاشیۀ کویری کم‌آب با طوفان‌های بنیان‌کن و ریگ‌های روان، و زیستِ نویسنده‌ای که کودکی‌اش با آخرین رمق‌های قنات مصادف شده بود و حال از خود می‌پرسد: «قنات در کویر با چه چیز در بدن ما شبیه است؟ خون؟ نَفَس؟ روح؟ کدام‌یک از این‌ها وقتی دستکاری می‌شوند، ما ظاهرا زنده‌ایم اما جور دیگری شده‌ایم؟» و بعد روزهای طاقت فرسای زندگی در کویر، آن‌ها را از روستای کوچکشان به شهر میکشاند و خانۀ چهارصفۀ کویری آن‌ها به بهای هزار تومان به فروش می‌رسد و فصل دوم زندگی میرجعفری در شهر «قم» آغاز می‌شود.

  • المیرا شاهان
۲۷
فروردين

به جرات می‌توان گفت که یکی از بی‌نظیرترین کتاب‌هایی که هرکس می‌تواند در تمام عمر بخواند، کتاب «صد سال تنهایی»ست! کتابی که در سال 1982 جایزۀ نوبل ادبیات به آن تقدیم شد و صد سال از زندگی خانواده‌ای در روستای «ماکوندو» را به تصویر می‌کشد، ضمن توصیف خیلِ شخصیت‌هایی که هر یک، هوشمندانه و با مهارتی وصف‌ناپذیر، از انگشتانِ توانمند «گابریل گارسیا مارکز» تولد یافته‌اند.

«صد سال تنهایی»، روایتی از صد سال «تنهایی» است که خانوادۀ بوئندیا نسل در نسل، آن را بر دوش می‌کشند. این خانواده با ازدواج «خوزه آرکاردیو بوئندیا» و «اورسولا ایگوآران» پدید می‌آید که با یکدیگر نسبت دخترخاله-پسرخاله دارند و همواره به خاطر ازدواجشان با یکدیگر ترس این را دارند که فرزندی ناقص‌الخلقه از ایشان متولد شود، حتی ترسِ به دنیا آمدن فرزندی که دم خوک در پشتش است.*

طبق پیش‌بینی شخص پیشگویی به نام «ملکیادس»، این خانواده بالاخره یک روز خواهند دید که «نخستینِ آن‌ها را به درختی بستند و آخرینِ آن‌ها، خوراک مورچه‌ها خواهد شد». این پیش‌گو، یکی از جماعت کولی‌هایی‌ست که در ماه مارس به ماکوندو می‌آیند. او هربار چیز تازه‌ای برای عرضه دارد و در بساطش، هر آن‌چه از نسترآداموس، پیش‌گوی قرن شانزدهم میلادی، بر جا مانده است نیز پیدا می‌شود، و همچنین اختراعاتی نظیر آهنربا، تلسکوپ، ذره‌بین و حتی یخ! 

  • المیرا شاهان
۱۱
فروردين

کتاب

فکر می‌کنم تعطیلات فرصت خیلی خوبی برای جمع‌بندیِ کارهای سال گذشته بود. فروردین سال‌های پیش هم گفته‌ام که عادت دارم در روزهای آغازین سال، اهداف و آرزوهای رنگی‌ام را بنویسم. اگر تا پایان سال به تمام آرزوهایم نرسم، لااقل به نیمی از آن ها رسیده‌ام و این هر سال انگیزه‌ام را برای نوشتنشان قوی‌تر می‌کند. نوشتن نوعی اعجاز در دلش دارد. کلمات معجزه می‌کنند. آن‌طور که عارفان گذشته هم بسیار از آن گفته اند...

نترسید! آرزوهایتان را بنویسید روی یک برگ کاغذ و گوشۀ ذهنتان دنبالشان کنید. خداوند، بخشندۀ مهربان است...

ادامۀ مطلب دربارۀ کتاب‌ها و فیلم‌هایی‌ست که سال پیش خوانده و دیده‌ام. یک‌جور خودشناسی‌ست برای سال‌های بعد، اگر عمری بود.

پیشنهاد می‌کنم شما هم لیستی از کتاب‌ها و فیلم‌هایی که سال پیش خوانده و دیده‌اید تهیه کنید و به آن‌ها امتیاز دهید یا نقد و نظرتان را در آن باره بنویسید. شاید کسی مثل من مشتاق خواندن لیست علاقمندی‌های هنردوستان باشد.

  • المیرا شاهان
۲۴
اسفند

دارد فصل سرما تمام می‌شود. آن‌که با صفاتر است، غبار از آینه‌های مکدر می‌روبد، درد و کینه‌های کهنه را دور می‌ریزد و برای تولدی دوباره و آغاز روزی نو آماده می‌شود. در واپسین روزهای اسفند و در آستانۀ بهار 96، یکی از کارهای نه چندان آسانی که از سوی هیأت تحریریۀ سایت شهرستان ادب (که اخیراً برگزیدۀ نشان «سرآمد» در نهمین جشنوارۀ رسانه‌های دیجیتال شد) انجام دادم، نظرسنجی بهترین کتاب‌های ادبیات از اساتید و کارشناسان حوزۀ شعر و داستان و همچنین شاعران و نویسندگان جوان بود. البته عدم دسترسی به برخی از شاعران و نویسندگان نامی و توانمند، فرصت نظرخواهی از ایشان را گرفت. به هر روی، این نظرسنجی با ذکر دو پرسش مطرح شد، که در ادامه پاسخ این گرامیان آمده است.

به نظر می‌رسد، حتی اگر دسترسی به برخی از کتاب‌های پیشنهادی برای علاقمندان به ادبیات در تعطیلات نوروز ممکن نبود، مجموعۀ معرفی شده، لیست خوبی برای خرید در نمایشگاه کتاب اردیبهشت 96 باشد.

پ.ن: شما هم کتاب‌های پیشنهادی خود را معرفی کنید.🌸

  • المیرا شاهان
۲۴
بهمن

جشن یگانگی

پیش از آن‌که در بهار سالی که گذشت، «جشن یگانگی» از سوی انتشارات شهرستان ادب به بازار کتاب روانه شود، از مصطفی محدثی‌خراسانی کتاب‌هایی همچون «شاعران پروازی»، «هزار مرتبه خورشید»، «طنین کوه»، «سلوک باران» و «سکر سماع» به چاپ رسیده بود.

مصطفی محدثی‌خراسانی، متولد نخستین روزِ ماه پایانی پاییزِ سال چهل، در شهرستان طایبادِ استان خراسان جنوبیست و مدرک کارشناسی‌اش را در رشتۀ ادبیات فارسی از دانشگاه فردوسی مشهد اخذ کرده است. او از شاعران دغدغه‌مندی ست که باورهایش را در قامت شعرهایش به تصویر می‌کشد و در شعرهای او، مضامین عرفانی، اجتماعی، آیینی و عاشقانه به چشم می‌خورند.

مجموعه‌شعر «جشن یگانگی»، در بردارندۀ شعرهای سال‌های 90 تا 94 محدثی‌خراسانی‌ست و 60% از اشعار این کتابِ 184 صفحه‌ای، متعلق به این سال‌هاست. مابقی، اشعار گزیده‌ای از آثار قبلی شاعرند که در این مجموعه تجدید چاپ شده‌اند. شاعرِ این مجموعه، بیشتر در قالب کلاسیک شعر سروده است که بیش از نیمی از آن‌ها غزل و پس از آن رباعی، اخوانیه، دو بیتی، مثنوی و ترانه هستند.

از نکات قابل توجه در این کتاب، نامگذاری برای شعرهاست. اتفاقی که شاید کمتر شاعری به آن توجه لازم را مبذول دارد. «نام» شعر، به‌عنوان بخشی از شعر و چکید‌ه‌ای از حرفی‌ست که شاعر به مخاطب ارائه می‌کند که این روزها در بسیاری از مجموعه‌های شعر نادیده گرفته می‌شود و شاعران تنها به شماره‌گذاری اشعار بسنده می‌کنند. نکتۀ دیگر تقدیم برخی از اشعار به اشخاص است؛ کسانی مثل سید شهیدان اهل قلم، شهید آوینی، و یوسف‌علی میرشکاک، مجید مجیدی و همچنین جانبازان روشن‌دل. این تقدیم شعرها، جدای از فصل اخوانیه‌ای‌ست که محدثی‌خراسانی ضمیمۀ کتاب خود کرده است؛ یعنی اتفاقی که باز هم دغدغۀ تعداد کمی از شاعران معاصر است. این اخوانیه‌ها به شاعران بزرگواری از جمله زنده‌یاد قیصر امین‌پور، روان‌شاد سید حسن حسینی، مرحوم عباس مشفق کاشانی، و اساتیدی همچون محمدرضا شفیعی کدکنی، محمدعلی بهمنی و علیرضا قزوه تقدیم شده است.

  • المیرا شاهان
۲۱
بهمن

کتاب شب های روشن

نخستین داستانی که از داستایفسکی خواندم، «شب‌های روشن» بود. در سال‌های نخستین جوانی که هر کسی شاید چنین قصه‌های خیال‌انگیز و عاشقانه‌ای را دوست داشته باشد. شب‌های روشن یا شب‌های سپید، همان شب‌های بخصوصِ سن پطرزبورگ است که به خاطر وضعیت جغرافیایی آن ناحیه، تا صبح آسمانی سپید در دل دارد. آسمانی که تنها در شب‌های تابستانی به شهر نور و روشنا می‌پاشد و بدون شک جان می‌دهد برای شرحِ خیال‌پردازی‌های جوان بیست و شش سالۀ صد و پنجاه سال پیش که نویسنده به خوبی در قالب او فرو رفته و از زبان او روایت می‌کند. شاید هم آن جوانِ تنهای شب‌گرد، خودِ جوانیِ داستایفسکی در میانۀ قرن نوزدهم باشد.

به هر روی، او هیچ دوستی ندارد و آن‌ها که برای اولین بار و البته آخرین بار مهمانش می‌شوند، در خانه‌اش خوشحال نیستند، حتی شوخ طبع‌ترین و با نمک‌ترین مردمان هم، در مهمانی خانۀ این جوان بهشان خوش نمی‌گذرد! نه این که میزبان، آن‌ها را به عمد برنجاند و آزارشان دهد، که میزبان نمی‌داند چگونه باید با مهمانان خود سر صحبت را باز کند و از آن‌ها به خوبی پذیرایی کند تا توی ذوقشان نخورد. به همین خاطر است که بیشتر از آنکه دوستی در کنار خود داشته باشد، دست «خیالاتش» را می‌گیرد و در دل خیابان‌ها فرو می‌رود و از هر آدمی قصه‌ای می‌سازد، حتی خانه‌های شهر و اشیای بی‌جان هم در خیالش با او گپ می‌زنند و چاق سلامتی می‌کنند. اما او تنهاست. به واقع تنهاست. و این تنهایی با نگاه کردنِ به دیگران شاید به سختی تا نیمه پر شود. او همراه با اندوه رهگذرانِ شهر، غمگین می‌شود و از شادی آن‌ها دل‌خوش. اگر شبی یکی از آن‌ها را بین پیاده‌روی‌ها نبیند، نگرانی به دلش راه می‌یابد. این تنهایی بی‌انتها، به او می‌باوراند که سفر یک روزۀ مردمان به ییلاقی که دو ساعت با شهر فاصله دارد، گاهی برای دور شدن از اوست. پنداری همه با رفتنشان دارند از او فرار میکنند ...

آن شبی که دختر گریانی را که به نرده‌های کنار آبراه تکیه کرده می‌بیند، قفل این تنهایی و بی‌همزبانی شکسته می‌شود، و دقایقی بعد، اوست که مضطرب و لرزان در کنار دختری که همیشه در رویاها و خیالات و خواب‌هایش با او همراه بود، گام بر می‌دارد. در حالی که لحظاتی قبل دخترِ بی‌نوا را از دام رهگذری صیّاد خو، نجات می‌دهد. جوان در تمام لحظاتی که حرف‌هایش را به جان واژه‌ها می‌ریزد، می‌ترسد که حرف اشتباهی بزند و دختر را برنجاند، برای آن که نابلدی‌اش در مواجهه با دخترها را باور دارد.

  • المیرا شاهان
۰۸
بهمن

آن وقت‌ها که ظالمی افتاده باشد به جان ستم‌دیده‌ای، ما می‌توانیم همان آدمی باشیم که به یاریِ مظلوم بی‌گناه می‌شتابیم، یا آن‌که ایستاده‌ایم و مثل تماشاگر زل می‌زنیم به حادثه تا ببینیم آخرش چه می‌شود،

یا کسی لطفی در حق ما می‌کند و از روی غرور بدون آنکه سپاسش بگوییم با خود می‌گوییم: وظیفه‌اش بوده!

یا کسی برای حقی که از ما خورده، آمده و غرورش را شکسته و عذرخواهی کرده و ما عذرش را نپذیرفته‌ایم،

یا فقیری آمده دست نیاز پیش ما دراز کرده و ما اصل را بر برائت نگذاشته‌ایم و حتی خردترین اسکناس‌ها و سکه‌ها و دارایی‌هامان را تقدیمش نکرده‌ایم،

یا راز مگوی کسی را فاش کرده‌ایم،

یا لذت گناهی را چشیده‌ایم و نتوانستیم کنارش بگذاریم،

و ...

علی‌بن‌الحسین، علیه‌السلام، در مناجات ۳۸ از صحیفهٔ سجادیه، برای تمام این وقت‌ها و اهمال‌ها از خدا طلب آمرزش می‌کند و به حضرت باری‌تعالی می‌گوید: برای من توبه‌ای قرار بده که موجب «عشق» تو شود...

کسی که امام بوده و عصمت داشته و ذاتش با گناه بیگانه بوده است.

ما چطور؟

  • المیرا شاهان
۲۴
آبان

بیژن نجدی

«نیمی از سنگ‌ها، صخره‌ها، کوهستان‌ها را گذاشته‌ام

با دره‌هایش، پیاله‌های شیر

به خاطر پسرم

نیم دگر کوهستان، وقف باران است.

دریایی آبی و آرام را

با فانوس روشن دریایی

می‌بخشم به همسرم.

شب‌های دریا را

بی آرام، بی آبی

با دلشورۀ فانوس دریایی

به دوستان دور دوران سربازی

که حالا پیر شده‌اند.

رودخانه که می‌گذرد زیر پل

مال تو

دختر پوست کشیدۀ من بر استخوان بلور

که آب

پیراهنت شود تمام تابستان

هر مزرعه و درخت

کشتزار و علف را

به کویر بدهید، ششدانگ

به دانه‌های شن، زیر آفتاب

از صدای سه تار من

سبز سبز پاره‌های موسیقی

که ریخته‌ام در شیشه‌های گلاب و گذاشته‌ام روی رف

یک سهم به مثنوی مولانا

دو سهم به «نی» بدهید

و می‌بخشم به پرندگان

رنگ‌ها، کاشی‌ها، گنبدها

به یوزپلنگانی که با من دویده اند

غار و قندیل‌های آهک و تنهایی

و بوی باغچه را

به فصل‌هایی که می‌آیند

بعد از من ... ».1

 

پیش از آن‌که سرطان او را از پا بیندازد و در آغوش خاک بیارامد، «چشم‌های دکمه‌ای من»، «استخری پر از کابوس»، «شب سهراب‌کشان»، «سه‌شنبۀ خیس» و «مرثیه‌ای برای چمن» را نوشته بود. درست قبل از آن‌که در سه‌شنبه‌ای خیس چشمش را به روی دنیایی که او را تا همیشه به جان زمین می‌سپرد2 ببندد...

آبان 1320 بود که از پدر و مادری گیلانی در سیستان به دنیا آمد. پدرش را که افسری مبارز بود ژاندارم‌ها به جرم حضور در قیام افسران خراسان کشتند. بیژن نجدی تحصیلات ابتدایی‌اش را در رشت گذراند و پس از اخذ دیپلم وارد دانش‌سرای عالی تهران شد، ریاضی خواند و پس از فارغ‌التحصیلی تدریس را برگزید. بیست و نه ساله بود که با پروانه محسنی‌آزاد برای ادامۀ مسیر زندگی هم‌پیمان شد و حاصل این پیوند یک دختر و یک پسر بود.

آغاز شاعرانگی‌اش اما به روزهای بیست و پنج سالگی باز می‌گردد؛ از همان روزها که قلمش را با شوق به عطر استعاره‌ها و تشبیهات می‌آمیخت و ماحصل آن شعرها و داستان‌هایی بود که حتی در ساده‌ترین توصیف‌ها، به آرایه مزین بود. او با سبکی واقع‌گرایانه زندگی شخصیت‌هایی را که در دنیای واقعی با آن‌ها آشنایی داشت، روایت می‌کرد؛ آدم‌هایی مثل طاهر، مرتضی و ملیحه که در بسیاری از داستان‌هایش روایت‌گر آن‌هاست. علاوه بر این‌ها  نجدی با اشیای بی‌جان همذات‌پنداری می‌کرد و قصه‌ها می‌پرداخت. تا جایی که داستان‌هایی از زبان یک اسب و یک عروسک دارد.

  • المیرا شاهان
۱۸
مرداد

هرمان هسه

نهم اوت سالروز درگذشت نویسندۀ شهیر آلمانی، هرمان هسه است. او در 2 ژوئیۀ سال 1877 در شهر کالو (Calw) آلمان زاده شد و زندگی او در میان طبیعت، روح‌اش را به آن پیوند زد. تا جایی که هسه در کنار شاعر و نویسنده بودن، نقاش طبیعت هم شد.

آن‌چه در آثار هسه به چشم می‌آید تاثیرپذیری او از ادیان است؛ او در خانواده‌ای مذهبی متولد شد که پدرش مبلغ یکی از فرقه‌های پروتستان در هند و پدربزرگ مادری‌اش مدیر یکی از انتشارات مهم فرقۀ «تورع» در اروپا بود. هرچند این فضای مذهبی، روزی هسه را از کلیسا دل‌زده کرد و او را واداشت که خود به‌تنهایی به جستجوی حقیقت بپردازد.

هسه به دلیل حضور در خانواده‌ای که اهل مطالعه و کتاب‌خوانی بودند، علاقمند به کتاب بود و همین موضوع باعث شد که سال‌ها در کتاب‌فروشی‌ها شاگردی کند که ماحصل آن نوشتن نخستین مجموعه‌شعرش به نام «ترانه‌های رمانتیک» بود. بعد از آن اولین رمانش را تحت عنوان «پیتر کامنتسنید» منتشر کرد. او در دوران حکومت نازی‌ها مورد قهر رژیم هیتلر قرار گرفت و به این سبب خوانندگان به تحریم آثارش پرداختند. او توان روحی جنگ را نداشت، به همین خاطر از جمله نویسندگانی بود که با جنگ مخالفت کرد و حتی بخاطر آن دچار افسردگی شد.

منتقدان آثار هسه، اغلب وجه رمانتیک آثارش را می‌شناسند، اما آن‌چه بیش از این وجه در آثار هسه مشهود است، سیر و سلوک‌های شخصی او، روان‌شناسی یونگ، فلسفه و عرفان شرقی‌ست. او اشتیاق زیادی به فرهنگ و تمدن هند و چین داشت. هرچند هسه را بیشتر نویسنده می‌شناسند تا شاعر، اما نمی‌شود از او به‌عنوان یکی از شاعران رمانتیسم آلمانی یاد نکرد.

او در 79 سالگی نوبل ادبیات گرفت و در همان سن موفق به دریافت جایزۀ گوتۀ فرانکفورت شد. سرانجام شمع روشن عمرش در 85 سالگی در تسین سوییس به خاموشی رسید. در ایران آثار زیادی در حوزۀ شعر و داستان از این نویسنده به ترجمه رسیده که «سیذارتا»، «بازی مهرۀ شیشه‌ای»، «گرگ بیابان»، «دمیان»، «داستان دوست من»، «گرترود» و «بازگشت زرتشت» از آن جمله‌اند. در ادامه به بررسی سه اثر از آثار مشهور او یعنی «دِمیان»، «گرگ بیابان» و «سیذارتا» می‌پردازیم.

 

  • المیرا شاهان