از افتخارات من این است که هیچ وقت توی زندگی ام مرید یک آدم نشده ام؛ مرید به این معنا که یک نفر را مطلقاً خوب بپندارم و از روی او برای زندگی ام مشق بنویسم؛ خواه این آدم جزو عزیزترین های زندگی ام بوده باشد، خواه یک مقام مهم در هر گرایش و منسبی، خواه شخصی که مورد علاقه عموم مردم باشد. اساساً تکثیر شدن از روی آدم های دیگر و کپی-پیست شدن از آن ها برایم قشنگ نیست. به همین خاطر است که توی این بیست و چند سال، دلم نخواسته مخلوط هیچ جریان سیاسی و اجتماعی بشوم. اما در تمام این سال ها، هر چندوقت یک بار، دفترچه ی بخصوصی را از توی گنجه در آورده ام و برای خودم قوانین و قواعد مشخصی تعریف کرده ام و خودم را مجاب کرده ام که طبق آن ها عمل کنم! ادعایی هم در خصوص اینکه قواعد تعریف شده ام خیلی درست و حسابی ست ندارم؛ اما این قواعد با خط مشی فکری من همخوانی داشته و مثل دایرة المعارف یا توضیح المسائلی خاص خود من نوشته شده که در شرایط خیلی سخت نشانم داده که کدام تصمیم منطقی تر است. برای من که بعضا بخاطر پنهان کاری یا آرامش عزیزانم، مشکلاتم را با دست های خودم سر به نیست کرده ام، این روش قاعده نویسی بسیار کاربردی ست.
آدم ها دستورالعمل خاص خودشان را دارند؛ گاهی لازم است که خودشان بنشینند و درباره خود و واکنش های احتمالی شان در مواجهه با مسائل، عمیق و واقعی فکر کنند و به خودشناسی برسند. وقتی آدمی خودش را خوب بشناسد، خیلی خوب هم می تواند خودش را به آدم ها بشناساند. نکته های جدید کشف کند و با نگاهی که مخصوص خود خود اوست، دست به خلاقیت بزند. در این شرایط است که تغییر و تحول از سطح فردی به سطح اجتماعی می رسد و جامعه از وضعیت تقلیدی که این روزها به آن مبتلاست، به سطحی از بلوغ و تحول می رسد.
برای ماه ها، ازدحام مشغله ها و دغدغه ها فرصتی به من نداد تا درباره ی خودم، آرزوها و نیازهایم عمیق تر فکر کنم. قواعد زندگی ام نیاز به بروزرسانی شدیدی دارند. کمی باید روی بهتر شدن اخلاقم، روابطم با خانواده، دوستان و آدم ها و همینطور برنامه هایی که برای آینده دارم تمرکز کنم. قبل از هر چیز باید کمی مهربان بشوم ...