همۀ این شلوغیها و
سر و صداها و
بوقها و
آهنگها و
سربندهای رنگارنگ و
شعارها،
اگر به هواداری از تو بود، حتماً تا به امروز ظهور میکردی، حتماً...
همۀ این شلوغیها و
سر و صداها و
بوقها و
آهنگها و
سربندهای رنگارنگ و
شعارها،
اگر به هواداری از تو بود، حتماً تا به امروز ظهور میکردی، حتماً...
در سالهای تحصیلتان شده بود معلمی داشته باشید که رشتۀ تحصیلی یا تخصصش چیزی باشد، اما درسی که تدریس میکند چیز دیگر؟
ما در سالهای دبیرستان، دبیر ادبیاتی داشتیم که در دانشگاه ریاضی خوانده بود و جز یک کتاب که نکتهها را از قبل در آن نوشته بود، هیچ – و هیچ – دانشی از ادبیات نداشت! در سالهای راهنمایی هم معلمی داشتیم که تاریخ را خوب میدانست، اما به او گفته بودند «آزمایشگاه» درس بدهد! حتی دیده بودیم که معلم درس دینی، تخصصش چیز دیگری بود. گاهی اتفاق میافتاد که این معلمها با وجودی که سواد کاملی از درسی که میخواستند به ما یاد بدهند نداشتند، اما توانایی تدریسش را داشتند، یا لااقل خودشان را در حد و اندازۀ آنچه لازم بود از آن درس در آن مقطع سنی بدانیم بالا کشیده بودند! اما ... این خیلی نکتۀ ریز و باریکیست؛ این که ما، برای کاری حقوق بگیریم که مهارتش را نداریم! اینکه خیلی از معلمها، توانِ پاسخ به سوالات کنجکاوانۀ شاگردانشان را نداشته باشند و حتی او را به سوی پاسخِ سوالاتش هدایت نکنند، ذوق و پرسشگری بچهها را در نطفه خفه خواهد کرد.
امیدوارم معلمهای سرزمین من، حواسشان به کیفیت پولی که به حسابشان واریز میشود باشد. کم فروشی فقط این نیست که کاسبی سیب زمینی یا پیاز را به نسبت مبلغی که به او میدهیم کم بگذارد توی کیسه. در ارائۀ دانش و حتی پرورشِ بچههای مردم، حداکثرِ توانمان را خرج کنیم؛ لطفاً!
پ.ن: این را دیشب نوشتم. خیلی دلدل کردم برای انتشارش. تازگیها حس میکنم خیلی زیاد از حد نقد میکنم. باید این عینک را پرت کنم یک جای خیلی خیلی دور. لااقل برای چند هفته یا چند ماه!
پیامبر مهربانی(ص) فرمودند: «زمانی بر مردم می آید که ماندن بر دین حق مانند نگه داشتن گلوله آتش در دست است.»
خواستم برای مهربانترین مرد عالم هستی به تفصیل بنویسم، دیدم این حدیث از سخنان ناگفته لبریز است.
امروز، همۀ ما بین هزاران مُبلّغی زندگی میکنیم که مردم را دعوت به مسیحیت، یهودیت، بهاییت و آیینهای نوظهور میکنند. ما اما چرا خیالمان جمع است که دین محمد(ص) نیازی به تبلیغ و ترویج ندارد؟
آیا آنچه امروز بین برخی سیاستمداران و روحانیون و قُضات و آقازادههای این مملکت میبینیم، تصویری از محمد(ص) است؟
اسلام را بین این جماعت جستجو نکنید!
اینها تنها عاملی برای دلزدگی مردم از آیین پیغمبری هستند که رحمة للعالمین است (و ما ارسلناک الا رحمه للعالمین: و تو {محمد(ص)} را جز رحمتی برای جهانیان نفرستادیم*). چرا در این وانفسای لعنتی فساد و فجور و دروغ و رذالت، محمد(ص) را به دوستانمان نمیشناسانیم؟
چرا حواسمان به رسالتی که بر دوش داریم نیست؟
چرا بیتفاوتیم؟
*هفتمین نشانه از سورۀ انبیا.
لینک مرتبط:
روی کشتی کوچکی که اسمش «ماسوله» بود و بر آبهای انزلی میگذشت، به او گفتم که گاهی وقتها ما از خدا چیزی را میخواهیم و خدا از ما دریغش میکند تا هدیهای بزرگتر تقدیم ما کند. ما اما نمیفهمیمش. تا وقتی که آن هدیۀ بزرگ را بگیریم از خدا.
پنجشنبه دلم پا زدن به دریا میخواست و شنبازی در ساحل را. اما تقدیر اینگونه رقم خورد که خدا من را بر فراز کشتی برد و بر امواج و آبهایش نشاند.
اگرچه حسرت آن دل به دریا زدن به دلم ماند، اما خدا من را لذت تازهای بخشید که هرگز انتظارش را نداشتم.
با این حال من هنوز دلم به همان چیزی مشغول بود که دوستش داشتم...
میترسم! میترسم از اینکه میگویند خدا از تو چیزی را میگیرد تا چیز بهتری نصیبت کند. اگر آنچه خدا به بندهاش هدیه میکند، بهتر باشد، باز همان نیست که او دلش خواسته و آرزویش را دارد. میترسم از آن «حسرت»ی که موقعیت ناشناس است.
حکمت این را چطور میشود فهمید؟
گاهی چقدر برای درک بعضی چیزها بچه میشویم!
*فرازی از دعای ماه رجب. (آنچه تو دهی چیزی کم ندارد!)
همزمان با آغاز ایام فاطمیه، برنامۀ نِینوایِ بقیع از سوی رادیو شعر و داستان، منتشر میشود. این برنامه در بیست قسمت، ضمن مرور بر شخصیت گرانقدر حضرت زهرا(س) با سخنرانی اساتیدی مانند حاجآقا فاطمینیا و حاجآقا جاودان، به همراه شعری از شاعرین معاصر و یک قطعه مداحی در اختیار علاقمندان قرار میگیرد. باشد که دوستداران خاندان اهل بیت(ع)، استفادۀ لازم را از این ایام ببرند. التماس دعا.
آن وقتها که ظالمی افتاده باشد به جان ستمدیدهای، ما میتوانیم همان آدمی باشیم که به یاریِ مظلوم بیگناه میشتابیم، یا آنکه ایستادهایم و مثل تماشاگر زل میزنیم به حادثه تا ببینیم آخرش چه میشود،
یا کسی لطفی در حق ما میکند و از روی غرور بدون آنکه سپاسش بگوییم با خود میگوییم: وظیفهاش بوده!
یا کسی برای حقی که از ما خورده، آمده و غرورش را شکسته و عذرخواهی کرده و ما عذرش را نپذیرفتهایم،
یا فقیری آمده دست نیاز پیش ما دراز کرده و ما اصل را بر برائت نگذاشتهایم و حتی خردترین اسکناسها و سکهها و داراییهامان را تقدیمش نکردهایم،
یا راز مگوی کسی را فاش کردهایم،
یا لذت گناهی را چشیدهایم و نتوانستیم کنارش بگذاریم،
و ...
علیبنالحسین، علیهالسلام، در مناجات ۳۸ از صحیفهٔ سجادیه، برای تمام این وقتها و اهمالها از خدا طلب آمرزش میکند و به حضرت باریتعالی میگوید: برای من توبهای قرار بده که موجب «عشق» تو شود...
کسی که امام بوده و عصمت داشته و ذاتش با گناه بیگانه بوده است.
ما چطور؟
ماه ربیع، بهارِ ماههاست و پر است از حضور لطیف گلهایی که قرنهاست تمام هستی را به عطر وجودشان معطر ساختند. شهرستان ادب، ضمن تبریک میلاد پیامآور مهربانی، حضرت محمد مصطفی(ص) و پیشوای ششم شیعیان، امام جعفر صادق(ع) با شاعر گرانقدر و آیینیسرای معاصر، استاد «محمدعلی مجاهدی» به گفتگو نشست تا از کوزۀ حرف های ایشان لبی تر کند و بیاموزد. استاد مجاهدی متخلص به «پروانه»، متولد سال 1322 در شهر قم است و در حال حاضر مدیریت انجمن «محیط» و انجمن شعر حوزه هنری قم را بر عهده دارد. به علاوه ایشان عضو شورای عالی هنر دفتر تبلیغات اسلامی هستند و با حکم وزارتی بهعنوان دبیر شعر آیینی کشور منصوب شدهاند. گفتگوی ما را در زیر میخوانید:
*از چه زمانی متوجه علاقمندیتان به حوزۀ شعر و ادبیات شدید و چشمۀ شعر در زندگی شما جوشیدن گرفت؟
من در یک خانوادۀ به معنای واقعی کلمه روحانی به دنیا آمدم و فضای حاکم بر خانوادۀ ما فضایی کاملا اخلاقی، عبرتآموز و دینی بود. پدرم مدرس حوزۀ علمیه بودند و میدیدم که گاهی به جای استخاره با قرآن، به کتاب حافظ تفال میزنند. در اواخر دبستان با شعرهای حافظ مانوس شدم و این انس ادامه پیدا کرد، تا اینکه گاهی احساس میکردم مصراعها و ابیات موزونی بر زبانم جاری میشود اما مقطعی بود. سال دوم دبیرستان بود که شعر را بهصورت کاملا اصولی با حضور در انجمنهای ادبی که در قم تشکیل میشد، شروع کردم و بعد از این که دیپلم علوم تجربی گرفتم، برای یک دورۀ یکساله در دانشگاه تربیت معلم عازم تهران شدم، یعنی سال 1341 که حدود نوزده ساله بودم. بنابراین عازم تهران شدم، در کنکور آموزش و پرورش شرکت کردم و پذیرفته شدم. در آن یک سالی که در تهران بودم شبی نبود که در یک انجمن ادبی در تهران نباشم. انجمنهایی مثل انجمن ادبی حافظ، صائب، قلم، دانشوران، ایران و آذرآبادگان که من توفیق این را داشتم در محضر مرحوم محمد علی صفا که حق بزرگی بر گردن من داشتند، باشم. چهرههای نامآشنای شعر آن روزها آثارشان را در این انجمنها قرائت میکردند، من هم تحت تاثیر آن فضای شاعرانه قرار میگرفتم و به فعالیتهای فرهنگی و ادبی اعم از شنیدن شعر یا نوشتن مقالات مختلف در روزنامههای مختلف پرداختم.
در زمانهای که بسیاری از مردم، جز برای منفعت و تظاهر، دینمدار و خداجو نیستند، نمیشود انتظار داشت که در وقت سختی، یا آنوقتها که ممکن است به ضررشان تمام شود، مسلمان باشند.
بهراستی ما برای چیست که زندگی میکنیم؟ این ترسِ از دست دادن دنیا برای چیست؟ یعنی تمام زندگی، خشتخشت روی هم گذاشتن و چشم دیگران را در آوردن از مال اندوزی، زندگی تجملاتی و داراییهای آن چنانیست؟ پس آن هدف متعالی که برایش از مادرمان زادیم و رنج و مشقت بزرگ شدن را متحمل شدیم، چه میشود؟ یعنی به همین چیزهای دم دستی و البته حقیر راضی میشویم؟
چقدر همرنگ جماعت شدن و از روی دست هم زندگی کردن زشت است. چقدر خدا را در وقت سختی یاد کردن و در وقت خوشی و منفعت فراموش کردن بیحرمتی به ساحت خداست. اصلا من را چه به این حرفها! یکی بیاید بگوید: «برو بابا جوگیر شدی!» یا بگوید: «تو که مسلمانمانی چه رسد به غیر مسلمانها». باشد. قبول! من آدم خوبی نیستم، چون گناه من این است که از وضع این روزها و اینجور زندگی کردن چندشم میشود. از اینکه میخواهی پر بگیری و بروی تا اوج و دنیا و آدمهاش را رها کنی تا توی دغدغههای کوچکشان نگندی و آنها پیوسته برایت مانع میتراشند، بدم میآید. آنها که خیال میکنند توی مشتشانی و میتوانند برایت حکم صادر کنند و آینده و مسیر تو را انتخاب کنند، حالم را بد میکنند. ما برای چیست که زندهایم؟
حلب آزاد شد. متاسفم از آن آدمها که هنوز فکر میکنند جوانها رفتند و جنگیدند برای حقوقهای میلیونی. برای سهمیههای از این به بعدی که بهشان تعلق میگیرد. و چه بسیار آیات و روایاتی که همین مسلمانزادهها را بارها فرا میخواند که «اگر کسی صدای مسلمانی را بشنود که به دنبال کمک میگردد و پاسخ نگوید مسلمان نیست» (حضرت محمد(ص)) و خیلیها در بستر گرم و نرمشان ماندند و شعار دادند که پولهای مملکت را خرج نیازمندان مملکت خود کنیم و ما را چه به سوریه و فلسطین و داعش. همانها که از سلاح بزرگ آمریکا ترسیدند و گفتند فکر میکنی ایران از پس آمریکا بر میآید؟ و نه این که یادشان نبود، که هیچوقت قرآن را باز نکرده بودند که بخوانند: «چه بسیار گروههای کوچکی که به فرمان خدا، بر گروههای عظیمی پیروز شدند.» (بقره، 249)
حلب آزاد شد و ما هنوز اندر خم یک کوچهایم و دغدغهمان چک سر ماه و خرج عروسی و سرویس طلای فلان دختر و مازراتی فلان پسر است. خوش به حال آنها که رفتند و پر کشیدند و نزد پروردگارشان روزی داده میشوند (آلعمران، 169) و با دو بال روی شانههاشان، برای آنها که جا ماندهاند و غرق دنیا شدهاند، سری به نشانۀ تاسف تکان میدهند.
*عنوان: ترجمۀ نشانۀ نخست از سورۀ فتح.
در صحرای کربلا، امام حسین(ع) تمام سعی خود را کردند تا مردم را به پیروی از حق و دوری از باطل بخوانند، اما سپاه کفر به دنیا دل بستند و نوۀ پیامبر اسلام(ص) که خیرخواه دنیا و آخرت ایشان بود را سر بریدند. در گفتگویی کوتاه با حجتالاسلام مهدی طائب نحوۀ امر به معروف و نهی از منکر امام(ع) در کربلا و رفتار یزیدیان در مقابل ایشان را مورد بحث قرار دادیم. گفتگوی ما را در زیر بخوانید:
*سیرۀ اهل بیت پیامبر برای دعوت از مردم برای مبارزه علیه باطل چگونه بود؟
امر به معروف و نهی از منکر متناسب با شرایط مراتب پیدا میکند؛ گاهی معروف به یک فرد بر میگردد، گاهی بر یک اجتماع از افراد بسیار ظهور و بروز دارد. مثلا کسی که نماز نمیخواند، امر به معروف کردن او فقط روی او اثر میکند، اما اگر کسی زکات نمیدهد یا امروز برای ما مالیات دادن شرط است، رفتار او به کل جامعه لطمه میزند. چون این مالیات خرج تمام افراد جامعه میشود تا جامعه توان زیست پیدا کند. گرچه این معروف از یک فرد است اما اثر اجتماعی دارد. گاهی جایگاه فردی که مورد امر و نهی قرار میگیرد متفاوت است؛ مثلا کسی حاکم یا سمبل اسلام قرار گرفته و قرار است اسلام را توسعه دهد، اما نماز نمیخواند. در اینجا دیگر نماز خواندن او بهتنهایی مورد بحث نیست. اباعبدالله الحسین(ع) بیرون آمدند تا امر به معروف و نهی از منکر کنند. در اینجا دو مطلب وجود دارد: یک اینکه حضرت(ع) راجع به چه معروفی میخواستند تذکر بدهند و از چه منکری میخواستند جلوگیری کنند؟ دوم، مخاطب ایشان چه کسی بود؟ آن منکر، بیعت مردم با یزیدی بود که نماز نمیخواند، شراب میخورد و اهل فسق و فجور بود. بیعت به این معنا که مردم اختیارات جامعۀ اسلامی را در جهت اجرای احکام الهی به آن فرد بسپارند. حالا جامعهای مسلمان میخواهد اختیار جان و مال خودش را به کسی بدهد که نه اعتقادی به اسلام دارد و نه به هیچیک از احکام اسلامی عمل میکند. این منکر سادهای نیست؛ منکریست که تیشه به ریشۀ مسلمانان و اسلام میزند و نظام اسلامی را بر میاندازد.
با گذشت قرنها از واقعۀ عاشورا، قیام امام حسین(ع) همواره الگویی برای جوامعیست که برای نابودی ظلم میکوشند و برای حقخواهی و آزادی از دست استکبار، به پا میخیزند. در گفتگویی اجمالی با دکتر رجبیدوانی، این الگوی اسلامی را مورد بحث و بررسی قرار دادیم. گفتگوی ما را در زیر میخوانید:
*بهعنوان نخستین سوال بفرمایید اساساً وقتی از قیام عاشورا صحبت میکنیم از چه حرف میزنیم؟ آیا این قیام یک رویداد دینی است یا صرفاً سیاسی و حکومتیست یا یک رویداد فرهنگی و اجتماعی؟
واقعۀ عاشورا در اصل انجام یک تکلیف بزرگ الهیست که باید انسان آنچه را که خداوند از او انتظار دارد بهدرستی به انجام رساند. حالا این تکلیف اگر به نتیجه مطلوب برسد چه بهتر، اگر هم نرسید انسان باید در پیشگاه خداوند روسفید و سرافراز باشد. قیام امام حسین(ع) ابعاد مختلفی دارد؛ هم بُعد سیاسی، هم بُعد فرهنگی و اجتماعی؛ از بعد سیاسی دین اسلام و شرع مبین اجازه نمیدهد که زمام امور مسلمانان در دست افرادی فاسد، فاسق و نالایق باشد. هم خداوند این را نهی کرده و هم پیامبر اسلام(ص). چنان که در هر صورت این افراد نالایق غلبه یافتند باید در مقابلشان ایستاد. چون کسی که زمام امور مسلمین را به دست میگیرد، اگر فرد شایستهای نباشد، ممکن است با سیاستهای ضد دینی خود دین، دنیا و آخرت مردم را تباه کند. از لحاظ فرهنگی و اجتماعی، اگر امام حسین(ع) قیام نمیکرد و مقابل چنین وضعیتی قرار نمیگرفت، همۀ ارزشهایی که اسلام داشت و مسلمانها باید خود به آن آراسته میکردند، از بین میرفت و چیزی از فرهنگ غنی و ارزشی اسلام باقی نمیماند. روابط اجتماعی هم بهکلی از چنین ارزشها و اصولی که پیغمبر(ص) بر مبنای تعالیم دینی تبیین کرده بودند خارج میشد. در نتیجه این تکلیف بزرگ الهی همۀ ابعاد را در بر میگیرد.
*جوهرۀ اصلی و رمز جاودانگی این قیام چیست؟
همۀ ابعاد این قیام بسیار ارزشمند است و آن را جاودانه کرده. اما چیزی که نهتنها مسلمانان و شیعیان، که حتی غیر مسلمانان دنیا را هم وادار به تعظیم در برابر این قیام عظیم میکند و تحسین و تقدیر هر که اندکی بهره از عقل و خرد و دانش داشته باشد را بر میانگیزد، مسئلۀ مقاومت در برابر ظالم و سلطهگر و البته ذلت ناپذیریست. با وجود کم بودن امکانات و نیروی انسانی سپاه امام(ع) در برابر دشمن، نهراسیدن و ایستادگی ایشان و همینطور زیر بار ذلت نرفتن، الگویی برای همگان شد، حتی کسانی که مسلمان نبودند هم از این حرکت درس گرفتند و آزادگی را برای خود به ارمغان آوردند. مثل مهاتما گاندی، رهبر انقلاب هند، که با آن که هندو بود گفت: ما در ایستادگی و حرکت و انقلابی که در برابر استعمار انگلستان کردیم از حضرت حسین بن علی(ع) الگو گرفتیم.