سَرو سَهی

آیا خدا برای بنده‌اش کافی نیست؟

سَرو سَهی

آیا خدا برای بنده‌اش کافی نیست؟

سَرو سَهی
طبقه بندی موضوعی
بایگانی

۱۲ مطلب در آبان ۱۳۹۴ ثبت شده است

۰۳
آبان

چندروز پیش که داشتم با اسماعیل امینی دربارۀ کتابخوانی مصاحبه می‌کردم گفت برای این که مردم کتابخوان شوند باید دانشگاه را تعطیل کرد! گفت در مدرسه به دانش‌آموزان چگونگی ورود به دانشگاه را یاد می‌دهند و در دانشگاه چگونگی گرفتن مدرک را. دو سه تا دانشگاه توی کشور کافی است و این که این همه جوان‌ها را در دانشگاه معطل می‌کنند خوب نیست. اسماعیل امینی از آن منتقدهای درست و حسابی‌ست که شاید در نظر اول بداخلاق جلوه کند، اما شخصیت بسیار منطقی و واقع بینی دارد که او را تبدیل به معلم خوب و مهربانی کرده. معلمی که به قول خودش تمام خانه‌اش کتابخانه است و پنج شش هزار جلد کتاب دارد. خب من هم در خصوص دانشگاه با او هم عقیده‌ام. یادم است سال‌های دبیرستان مُدام غُر می‌زدم که این کتاب‌ها را برای چه باید بخوانیم؟ چرا قشنگ‌ترین سال‌های زندگی‌مان را باید برای رفتن به دانشگاه حرام کنیم؟ چرا وقتی می‌شود کتاب‌های درست و درمان خواند، باید فرمول‌های ریاضی و فیزیک را قورت داد که از تویش مهندسِ الکی شد که یا برایش کار نیست یا مدرکی مغایر با شغل آیندۀ اوست؟

با علم‌اندوزی هیچ مشکلی ندارم؛ اما با علم‌اندوزیِ امروزی که خیلی وقت‌ها به شب‌های امتحان محدود می‌شود مشکل دارم. با خواندن مباحثی که مورد علاقه‌مان نیست و باید پاسش کنیم، مثل دروس حسابداری برای رشتۀ خودم که مدیریت بود و پانزده واحد تمام به این می‌پرداخت که بستانکار و بدهکار چه کسانی هستند و باید چطور ثبت زد -که همه شیوه‌های کهنۀ حسابداری را به دانشجوها می‌آموخت-؛ در حالی‌که نرم‌افزار هلو کار حسابدار را به سرعت، راه می‌انداخت. به حول و قوۀ الهی هیچ‌کدام این مباحث را به یاد ندارم ...

حالا این روزها یکی از لذتبخش ترین کارهایی که انجام می دهم کتابخوانی‌ست. آن هم نه کتاب هایی که نوشتۀ معاصران است و در هر محفلی مورد نقد و تحلیل و ... است، که کتاب های کهن ادبیاتِ قرن‌ها پیش که از پند و حکمت و اندرز سرشارند. تازه با خواندن این کتاب‌هاست که فکر می‌کنم دارد چیزهایی به من اضافه می‌شود. این کتاب‌ها صرفا به روایت قصه نمی پردازند؛ که ورای هر حکایت و روایتی را نگاه می کنند و مکتبی هستند برای آموختن و آموختن. هرروز فکر می‌کنم مردم ما چرا سعدی نمی‌خوانند؟ چرا مولوی نمی‌خوانند؟ چرا حافظ را گذاشته‌اند روی طاقچه و فقط بلدند با آن فال بگیرند و به جای خود شعر تعبیر شعر را بخوانند؟ هرروز فکر می‌کنم شاهنامه‌خوانی چه خوب است! گلستان سعدی چه نغز و شیرین است. و مولوی چه خوب و دوست داشتنی مثنوی را سروده ...

پ.ن: این کانال تلگرام را به علاقمندان به ادبیات پارسی پیشنهاد می‌کنم.

*سعدی.

  • المیرا شاهان
۰۱
آبان

از طریق تبلیغاتی که در یکی از شبکه های اجتماعی به چشممان می خورد، با تعدادی تور آشنا می شویم. زیر عکس های دسته جمعی که هرکس با ظاهر متفاوتی رو به دوربین لبخند می زند، نوشته است: «تور یک روزه شاد تنگه واشی»، کنار عکس های بعد، از سفرهای یک و نیم یا دو سه روزه به موقعیت های دیگری مثل فیلبند، کاشان، کویر مرنجاب و مصر نوشته اند و رقم های با تخفیف و بی تخفیف در کنار تصاویر تورها خودنمایی می کند. بین صفحه های نیازمندی های روزنامه ها هم آژانس ها و تورهای زیادی ردیف شده اند که هر یک با شعاری خاص خود، توجه خواننده را به خود جلب می کنند؛ مثل تورهای زیارتی و سیاحتی به نقاط داخلی یا خارجی کشور. این تبلیغات لابلای صفحه های اصلی و فرعی روزنامه ها و حتی سایت های خبری هم به چشم می خورند و ما هرروزه با سیل عظیمی از این بازارگرمی ها مواجهیم. اما از بین این همه آژانس، تور و کاروان کدام را انتخاب کنیم تا به راستی آرزوی سفری خوش و به یادماندنی برای ما داشته باشند؟

***

کمی دیر اقدام کرده ایم و ظرفیت تور تکمیل شده است. برای همین مدیر تور مورد نظرمان، گروه یکی از دوستانش را که از قضا در همان تاریخ به کویر مصر می روند به ما پیشنهاد می کند. مبلغ مورد نظر را واریز می کنیم و قرار می شود برای ساعت 10 شب روبروی یکی از ترمینال های شهر منتظر حرکت بمانیم. چند دقیقه مانده به ساعت حرکت، جمعیت زیادی ایستگاه اتوبوس روبروی ترمینال را پر می کنند که تعدادی از آن ها از شهرهای دور و نزدیک آمده اند و همه پر هیجان و شادمان با ساک، چمدان و کوله پشتی های کوچک و بزرگ کنار هم می ایستند تا مدیر تور سر برسد و مسافران را سوار کند.

یک حضور و غیاب ساده کافی ست. اینجا از شما نه شناسنامه می خواهند، نه کارت ملی و نه سایر کارت های شناسایی. اینجا مهم است که وقتی که اسمت را می خوانند بگویی: «حاضر!» و بنشینی کنار همسفران دیگر تا سفری چند ساعته را آغاز کنی. مهم نیست کسی که کنار تو نشسته از دوستان توست یا از خانواده ات، خانم است یا آقا، غریب است یا آشنا. مهم این است که همه آمده اند تا سفری شاد را با یکدیگر تجربه کنند. و این تازه آغاز ماجراست.

  • المیرا شاهان