سَرو سَهی

آیا خدا برای بنده‌اش کافی نیست؟

سَرو سَهی

آیا خدا برای بنده‌اش کافی نیست؟

سَرو سَهی
طبقه بندی موضوعی
بایگانی

تعلق

دوشنبه, ۲ شهریور ۱۳۹۴، ۱۲:۳۰ ق.ظ

اگر بنا بود که یک بار دیگر متولد شوم، دلم می خواست توی یکی از شهرهای شمالی به دنیا می آمدم. لباس های محلی می پوشیدم، نان محلی می پختم، توی خانه مان گاو و گوسفند و اسب و مرغ و خروس داشتیم، کودکی ام توی مزرعه و شالیزار و باغ ها می گذشت، بلد بودم پنیر درست کنم، بلد بودم فرش و گلیم ببافم، یاد می گرفتم چطوری سبزی و دانه بکارم. اما توی شهر به من هیچ کدام این ها را یاد ندادند. من یاد گرفتم چطوری با دوچرخه پا بزنم و چطوری زنجیر دوچرخه ام را جا بیندازم. یاد گرفتم چطوری در سراشیبی ها اسکیت بازی کنم و وقتی گرسنه شدم بروم سوپرمارکت و لبنیات و شیرکاکائوهایی با مواد نگهدارنده بخرم. یاد گرفتم هرروز بروم مدرسه و لوازم التحریرهای ارزان و گران داشته باشم؛ چند خودکار، چند مداد، چند دفتر و لاک غلط گیر ... من سر کلاس های مختلط کودکانه ننشستم و هیچ روزی از مدرسه تا خانه را سلانه سلانه ندویدم. یاد نگرفتم چطوری از چاه آب بکشم و دختر شمالی پرحوصله ای باشم. به جای آن، شادی کوچه های خاکی و سنگفرش شده روستا را به کوچه های آسفالت شده و امکانات بسیار زندگی شهری فروختم و دختری شدم درست مثل تمام دختران شهر ...

  • المیرا شاهان