سَرو سَهی

آیا خدا برای بنده‌اش کافی نیست؟

سَرو سَهی

آیا خدا برای بنده‌اش کافی نیست؟

سَرو سَهی
طبقه بندی موضوعی
بایگانی

بی عنوان

شنبه, ۲۷ خرداد ۱۳۹۶، ۰۱:۲۰ ق.ظ

از همان دیروز غروب، که با بغضی در گلو رسیدم خانه، دلم گریه‌ای بلندبلند و هق‌هق‌وار می‌خواهد، به‌خاطر دنیایی که سالیانِ سال است در قحطیِ «مرد» به سر می‌برد. به‌خاطر خشونتی که هنوز از مردهای هم‌زبان و هم‌مذهب و هم‌ریشه‌ام در خیابان‌های این شهر می‌بینم و هنوز احساس ناامنی می‌کنم و نمی‌توانم خشمم را در مشت‌هایم بریزم و زیر چشمشان خالی کنم. «چه دنیای بدی‌ست!» این ذکر از دیشب ورد زبانم است و آرامم نمی‌کند. مگر نه‌این‌که تمام مردانی که دور و برمان می‌بینیم پدر و برادرهای خودمان و بستگان‌مان و همشهری‌هامان هستند؟ مگر نه‌این‌که همسران و فرزندانِ همین مردان، روز تولدِ حضرت امیر(ع) به ایشان می‌بالند و ذوق‌شان را می‌کنند؟ آن مردهای افلاکی و آسمانی که «روز پدر» یا «روز مرد» می‌شوند تصویر پروفایل بسیاری از زنان و دختران این سرزمین کجا هستند که منِ تنهایِ خستۀ بی‌پناه بتوانم با دلِ خوش و خیال راحت در این شهر راه بروم بی که کسی صدایش را برایم بالا ببرد، حقم را بخورد یا کیفم را وقت سوار شدن به تاکسی محکم از دستم بکشد تا پول مفت بگذارم در جیبش و بشود لقمۀ حرام در گلوی بچه‌هاش؟

چقدر دلم پر است ... چقدر دلم از مردانی که صدایشان را بالا می‌برند تا بگویند زورشان از «ریحانه»ای بیشتر است پر است! چقدر دلم از مردانی که ادعای مردانگی دارند و «حریم خصوصی» ناموسِ‌شان را نمی‌فهمند پر است! چقدر در این دنیا «زن» بودن کار سخت و پیچیده‌ای‌ست. خدای من! چقدر بهانه دارم برای گریستن... ما زن‌ها هزار و چهارصد سال است که یتیم شده‌ایم ...

  • المیرا شاهان