سَرو سَهی

آیا خدا برای بنده‌اش کافی نیست؟

سَرو سَهی

آیا خدا برای بنده‌اش کافی نیست؟

سَرو سَهی
طبقه بندی موضوعی
بایگانی
۰۲
اسفند

تو داشتی چرخ می زدی و دست هایت را در هوا می چرخاندی و من از دور، در برق چشم هایت غرق می شدم و فکر می کردم که این شوق بی همانند، چقدر شیرین و دوست داشتنی ست. درست شبیه اسمت که شیرین است. به عسل می ماند و تنها خدا می داند که من خوشحال ترین دختری بودم که در جشن عروسی ات به تو نگاه می کرد. لباس عروس چقدر برازنده تو بود. «عاشقتم»های پشت سر همی که به من می گفتی، چشمک های عروسانه و ظریفانه پشت هم ات، نازهایی که از لبخندهایت روی پف دامن ات می ریخت و من ریز ریز می شدم از این همه پروانه که از توی چشم هایت پر می زد ...

آخ شیرین! این یک عاشقانه آرام است. نه شبیه "یک عاشقانه آرام" نادر ابراهیمی، که شبیه عاشقانه آرام من و تو. تو برف زمستانی امسال من بودی که تا ساعت ها پیش نباریده بود. در زمستانی که هیچ نشانی از سرما و برودت توی دست هایش نداشت، اما سپید بود. درست مثل دست های تو ... درست مثل سپیدی دامن ات ... آخ شیرین! تو فکر می کنی دوست داشتن ات را در کدام رسانه باید جار زد؟ کدام روزنامه، کدام شبکه، کدام صفحه مجازی؟ من فکر می کنم که دوست داشتن تو آنقدر عمیق و واقعی و بی گناه است که باید آن را تا همیشه در صفحه های کوچک دلم منتشر کنم. آن وقت هر صبح عطر دوستی من و تو از دلم سرریز خواهد کرد ... آخ شیرینِ من! چقدر عروس شدن به تو می آید ...

  • المیرا شاهان
۰۱
اسفند

کیوان ساکت

این روزها در محافل بسیاری صحبت از جشنواره های فجر است. در آستانه سی امین جشنوارة موسیقی فجر پای گفتگو با استاد کیوان ساکت، نوازنده ی تار، سه تار و داور چندین جشنواره از جشنواره های موسیقی فجر نشستیم تا از ایشان در این باره سؤال کنیم که مفهوم انقلاب و فجر، به چه میزانی در موسیقی فجر قابل اهمیت و تاثیرگزار است.

گفتگوی ما را در زیر می خوانید:

 

سال هاست که جشنواره های گوناگون موسیقیایی در سطح کشور برگزار می شود؛ جشنوارة فجر چه تفاوت و تمایزی با جشنواره های دیگر دارد؟

عملا جشنواره فجر تمام کشور را در بر می گیرد، زمان برگزاری آن بیشتر است و ما در این جشنواره برخلاف جشنواره های دیگر، نوازنده های مهمان از خارج از کشور داریم و تا آن جایی که من مطلع هستم در این جشنواره بخصوص امسال - گروه های زیادی از کشورهای خارجی دعوت شدند که این جشنواره را از جشنواره های دیگر متمایز کرده است. ضمن اینکه همزمان با جشنواره موسیقی فجر، جشنواره های دیگری مثل تئاتر، سینما و سایر هنرها برگزار می شوند و جشنواره های دیگر به صورت جداگانه برگزار می شوند. اکنون پرسشی که مطرح می شود این است که با توجه به این که انقلاب اسلامی سال 57 بزرگترین رویداد سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و در پاره ای موارد فرهنگی قرن بوده است، آیا جشنوارة موسیقی که به این مناسبت برگزار می شود تا به این درجه اهمیت، جای خود را در منطقه باز کرده یا نه؟ و آیا نباید آلبوم منتشره از هر دوره ی جشنواره به عنوان یک اتفاق ویژه هنری تلقی شود و در اختیار مردم قرار گیرد؟

با توجه به اینکه عنوان این جشنواره «فجر» است، آثار موسیقی چقدر در راستای دهه فجر ساخته می شوند؟ آیا تولید آثاری با موضوعیت انقلاب در جشنواره از امتیازی برخوردار است؟

این کاملا اشتباه است که ما بخواهیم فقط یک نوع موسیقی آن هم مربوط به سال ها و دورة خاصی را مد نظر داشته باشیم. در این 36 سال که از پیروزی انقلاب می گذرد، جامعه دستخوش تحولات بسیاری شده است و مناسبات سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و به طبع آن فرهنگی، بسیار دگرگون شده و طبیعتا انواع دیگری از موسیقی که برخی را نیز می توان در زمره ی آثار نو محسوب کرد پا به عرصه ظهور گذاشته است. ضمن اینکه سلیقه های مردم هم عوض شده است. از آن جایی که موسیقی انقلاب، در زمان انقلاب توسط عده ای محدود ساخته می شد، طبیعتا محدودیت هایی هم دارد. این موسیقی چون برای زمانی خاص و به منظوری خاص ساخته شده بود، بنابراین محدود به زمان و مکان خودش و برای دورة مختص به خود است. تکرار پخش آن هم برای یادآوری خاطرات روزهای باشکوه انقلاب لازم هست. اما اینکه ما دوباره آن موسیقی ها را تکرار کنیم، امروز مخاطبی نخواهیم داشت. برای اینکه نیازهای مخاطب امروز با نیازهای مخاطبان 6-35 سال پیش فرق دارد. به علاوه، آن قدر حرف نو و موضوع تازه در جامعه و زندگی مردم وجود دارد که مردم نیازمندند این حرف ها را از زبان هنرمند بشنوند. بنابراین بهتر است به جای اینکه همان سرودها را تکرار کنیم، جشنواره ای داشته باشیم مترتب از همه نوع موسیقی، همه نوع آهنگسازی و چیزهایی نظیر این ها تا شاهد روند رو به رشد هنر موسیقی و در حقیقت حرکت هنری جامعه در طول سال ها باشیم و اجازه بدهیم نسل جوان و هنرمندان دیگر بتوانند در این جشنواره هنر خودشان را نمایش بدهند.

  • المیرا شاهان
۰۱
اسفند

عبدالجبار کاکایی

جشنواره شعر فجر به عنوان بزرگترین فستیوال رسمی کشور تا امسال هشت دوره فعالیت خود را گذرانده و این روزها با رونمایی از سایت تازه اش، قصد دارد استعدادهای تازه ای در حوزه شعر و ادبیات به جامعه معرفی کند. جامعه ای که از دیرباز، تاریخ با شکوهی با آموزه های ادبی بسیار در سینه خود نگه داشته و پیوسته گنجینه های ادبی خود را به نسل های تازه عرضه کرده است.

در آستانه ی برگزاری جشنواره های فجر، پای گفتگو با عبدالجبار کاکایی، شاعر برجسته ی معاصر و دبیر هشتمین و آخرین جشنواره ی برگزار شدة شعر فجر نشستیم که حرف های زیادی برای گفتن داشتند. گفتگوی ما را با این شاعر، نویسنده، زبان شناس، ترانه سرا و منتقد ادبی در زیر می خوانید:

 

 با توجه به عمر حدوداً هشت نه سالة جشنواره شعر فجر، هرساله روند شکل گیری این جشنواره چگونه است؟

جشنواره شعر فجر، جشنواره ای سلیقه ای ست و هر ساله یک دبیر به عنوان دبیر جشنواره انتخاب یا انتصاب می شود که او هم به سلیقة خودش کارها را پیش می برد و چون جشنواره آیین نامه ای ندارد، هر دبیر بر اساس نگاه و تحلیلش و بسته به میزان عقلانیت یا احساسات با نگاه متفاوتی که دارد افقی را برای آن ترسیم می کند. شورای سیاست گذاری هم در تصمیم گیری های دبیر تاثیرگذار است. اما چون این جشنواره فاقد آیین نامه ست لذا هنوز معلوم نیست تکلیف آن چیست! آیا به اعتبار اینکه جشن های انقلاب هم برگزار می شود بزرگداشت نوعی از شعر موسوم به انقلاب است، یا اینکه نگاه عمومی ست به شعر معاصر ایران و همه صداها و نگاه های موجود در شعر معاصر. بنابراین در اختیار دبیر یا شورای سیاستگذاری یا کمیته ی علمی قرار می گیرد و به همین خاطر معمولا هر دوره با دوره ی قبلی متفاوت است.

  • المیرا شاهان
۰۱
اسفند

غلامعلی افروز

در سال های اخیر، با گسترش صنعت حمل و نقل در اقصی نقاط دنیا، همواره با حضور بانوان در مشاغل مرتبط با این حوزه مواجه بوده ایم. بخشی از ورود بانوان به این حوزه، به جهت علاقمندی و بخش دیگر به جهت نیاز به کسب درآمد بوده است. هرچند مزایا و امکاناتی که به مردان در این صنعت تعلق می گیرد، به میزان قابل توجهی با مزایا و امکاناتی که باید به بانوان تعلق بگیرد و آن ها همواره از این مزایا محروم بوده اند، متفاوت است. با این حال بنا به ضرورت و علاقمندی، گاهی بانوان بسیاری، بدون توجه به سختی کار و اتفاقاتی که همواره امنیت و آرامش آن ها را تهدید می کند به حرفه هایی همچون تاکسیرانی، رانندگی با اتوبوس، کامیون و وسایل نقلیه ی سنگین و مشاغل به ظاهر آسان تری مثل مهمانداری هواپیما، روی می آورند.

در این خصوص، پای گفتگو با جناب آقای دکتر غلامعلی افروز، استاد ممتاز دانشگاه تهران و چهره ی ماندگار عرصه ی روانشناسی ایران و رئیس اندیشکده ی خانواده در مرکز الگوی اسلامی-ایرانی پیشرفت، نشستیم و علاوه بر گفتگو پیرامون کلیت آسیب شناسی فعلی نقش آفرینی بانوان در صنعت حمل و نقل، به بخشی از مشکلات بانوان مهماندار در پروازهای هوایی نیز پرداختیم.

گفتگوی ما را در زیر می خوانید:

 

*در طول سال ها، همواره با حضور چشم گیر بانوان در مشاغل متفاوت مواجه بوده ایم؛ نظر شما درباره ی اشتغال به کار بانوان چیست؟

ضمن اینکه بانوان در عرصه های اجتماعی و انتخاب شغل آزاد هستند و کفایت های قابل توجهی از خودشان بروز می دهند، ورود خانم ها در بعضی از شغل ها بخصوص برای حفظ حریم ارزش ها به عنوان یک ضرورت اجتماعی تلقی می شود؛ مشاغلی مثل پرستاری، مامایی و معلمی برای دختران - و نه برای پسران چرا که به  اعتقاد من، پسرها باید از کلاس اول دبستان، معلمان خوش اخلاق مرد داشته باشند. معلمانی خوش رو، با سواد، خلاق و توانا که همجنس خود دانش آموزان باشند تا دانش آموزان بتوانند با معلمانشان همدلی و همانندسازی کنند. اگر این نکته ضروری رعایت نشود، حقوق عاطفی دانش آموزان تضییع می شود و حقوق اجتماعی آن ها هم از بین می رود. بنابراین باید نظام تعلیمات کشور برای پسرهای دبستانی، معلم مرد قرار دهد. در کشورهایی مثل امریکا و اروپا هم که مدارسی مختلط دارند، اگر در یک مدرسه فقط معلم زن یا فقط معلم مرد داشته باشند، آن مدرسه از ادامه ی کار محروم و تعطیل می شود. این حق عاطفی و اجتماعی دانش آموزان است که معلم همجنس خودشان داشته باشند. به این دلیل که در بعضی موارد به ویژه بلوغ جنسی با مشکلات حائز اهمیتی مواجه خواهیم شد. در سال های اخیر بلوغ جنسی به صورت قابل توجهی کاهش پیدا کرده و بعضی از دانش آموزان در پایه های چهارم و پنجم و بخصوص ششمی ها بلوغ جنسی را تجربه می کنند. من در بعضی مدارس غیر انتفاعی دیده ام که دخترخانم هایی هیجده-نوزده ساله به عنوان معلم دبستان انتخاب شده اند و مشغول به تدریس هستند. با هیئتی نه چندان مطلوب و ظاهری نه چندان خوشایند...

  • المیرا شاهان
۳۰
بهمن

ابراهیم فیاض

مسئله ی مهاجرت از ابعاد مهم فرایند توسعه ی اقتصادی و اجتماعی به شمار می رود که به صورت روستا به روستا، روستا به شهر و شهر به روستا، شهرهای کوچک به شهرهای بزرگ و حتی کشور به کشور اتفاق می افتد. اگر عوامل طبیعی و جغرافیایی را در مهاجرت افراد نادیده بگیریم، غالب افراد به منظور ایجاد رفاه، ارتقاء معیشت و و دستیابی به زندگی بهتر، اقدام به مهاجرت می کنند. این حرکت و جابجایی، تاریخی برابر با عمر بشری دارد و در طول سال ها، در سطح وسیع تری تداوم یافته است که در پاره ای مواقع، مهاجرت های بی رویه ی انسان ها، بسیاری از نابسامانی های سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی را به وجود آورده است. در این میان، روستائیان به عنوان فقیرترین اقشار جامعه سعی در ایجاد برابری با جامعه ی شهرنشین داشته اند و دست به مهاجرت زده اند.

در همین راستا، گفتگویی با دکتر ابراهیم فیاض، عضو هیئت علمی دانشکده ی علوم اجتماعی و استادیار گروه انسان شناسی دانشگاه تهران درباره ی «علل مهاجرت روستاییان به شهر» تدارک دیده ایم که به شرح زیر است:

 

در سال های اخیر، با توجه به گسترش و افزایش جمعیت شهرها و کاهش جمعیت روستایی، اقدامات و سیاست گزاری های بسیاری مبنی بر مهاجرت از شهرها به روستاها از سوی سازمان هایی مثل جهاد سازندگی، وزارت کشور و ... صورت پذیرفته؛ با این وجود مهاجرت روستاییان به شهر رشد چشمگیری داشته است. چه علت هایی بر افزایش این مهاجرت ها مؤثر بوده است؟

نکته ی بسیار مهم در مهاجرت روستاییان به شهرها، ورود وسایل ارتباط جمعی به روستاهاست. با ورود این وسایل به زندگی روستایی، افراد نه تنها امکانات و برتری های زندگی شهری نسبت به روستایی را فهمیدند، بلکه با امکانات و برتری های تهران، به عنوان شهر پایتخت، نسبت به سایر شهرها و روستاها نیز آشنا شدند. در حال حاضر، با ورود ابزاری مثل اینترنت، تلفن و سایر وسایل ارتباط جمعی به روستاها، نمی توان یک فرد روستایی را داخل روستا نگه داشت و انتظار داشت که در محیطی کوچک و بسته باقی بماند و رشد نکند. برای مثال دو وزیر در دوره ی آقای احمدی نژاد، از وزیران روستایی ما بودند. مهندس نوذری، وزیر نفت، اهل روستای کازرون و دکتر سلیمانی، وزیر مخابرات که در حال حاضر نماینده ی مجلس هستند از روستاها رشد کردند و وارد وزارت شدند. بنابراین نمی توان انتظار داشت که افراد روستایی چون از امکانات شهری برخوردار نیستند به زندگی در روستا قانع باشند.

 

  • المیرا شاهان
۲۹
بهمن

برخلاف اینکه بعضی از آدم ها دنبال بیشتر دانستن از زندگی دوستان و قوم و خویششان هستند و پاری وقت ها نظرهایی هم برای مثلا بهبود شرایط خانوادگی آن ها اظهار و تجویز می کنند، اما وقت هایی هم هست که این بعضی ها به معنای واقعی کلمه «لال» هستند.

راستش خیلی وقت است که دارم به این موضوع فکر می کنم. وقتی توی تاکسی می نشینم و از بغل دستی ام سؤال می کنم و جوابی نمی شنوم، وقتی کسی شاهد سمعی یا بصری یک اتفاق بوده و خودش را به ندیدن و نشنیدن و ندانستن می زند، وقتی کسی می داند و در عین حال بی توجه است که یک کلمه یا جمله اش می تواند راهگشا باشد، اما ساکت است. سرش را گرم می کند به آدم های دیگر، هندزفری اش را توی گوشش محکم تر می کند، یکهو یادش می افتد به دوستش باید زنگ بزند، یکهو دیرش می شود، یکهو عجله دارد و معمولاً دارد از زیر بار مسئولیت و کمک کردن به دیگران شانه خالی می کند! همچین مواقعی یک علامت سؤال توی ابر بالای سرم روشن می شود و از خودم سؤال می کنم که چرا؟ چرا مثلا وقتی مسافر یک اتوبوس می داند چطوری باید به فلان میدان رفت یا مقصد اتوبوسِ حاضر کجاست، همانطور ساکت و بی صدا توی چشم هایت زل می زند و حتی نمی گوید: نمی دانم! چرا وقتی کرایه تاکسی را از کسی می پرسی که از یک دروغ لعنتیِ بعضی راننده ها پرهیز کنی، می گوید از راننده بپرس! با آنکه مسیر را می شناسند و می توانند از خیلی نارضایتی ها و ناحقی ها جلوگیری کنند. فکر می کنم این دیگر خیلی غیر انسانی و بی مسئولیتی ست. من این آدم های لال را دوست ندارم. این ها که می توانند وضع جامعه، همیاری و شهروندی را بهبود ببخشند، اما خودشان را می زنند به بی خیالی و بی توجهی یا فکر می کنند که چرا درد به سرمان بدهیم؟

در جامعه ای که این همه بدی دارد پرورش پیدا می کند، یک بار مانعِ یک بدی شدن، صدقه است. کار خیر و نیک است. خدا عوضش را به ما خواهد داد؛ چون زمین گرد است! این آدم های لالی که بدون اینکه از آن ها خواسته باشی، برایت فتوا صادر می کنند که با مادرشوهرت فلان جور باش و چرا جواب دخترخاله ات را آن شکلی ندادی، کاش گاهی بدون آنکه خواسته باشی، آقا یا خانم صدایت کنند و بگویند: «این کاغذ از دستتان افتاد!»، «این کارت عابربانک شماست؟»، «ببخشید متاسفانه یک آدامس به لباستان چسبیده!»، «کتابتان را روی میز جا گذاشته بودید!» و ...

باور کنید گفتن هیچ کدام این چیزها از کلاس شما کم نمی کند. این ها یعنی حواستان هست که آدم ها در یک نقطه دیگر معطل نشوند و سرشان کلاه نرود یا مثلاً مسافر بی­چاره ی غریب با محله شما، چهار برابر کرایه ی سه هزار تومانی را به ناحق بخاطر بی توجهی تان در جیب راننده ی خاطی نریزد!

  • المیرا شاهان
۲۳
بهمن

صبح اول وقت که وارد یکی از شبکه های اجتماعی می شوم، اولین چیزی که به چشمم می خورد فیلینگِ Hyperِ یکی از دوستان دوره دبستانم است که نوشته: «بچه ها من مامان شدم هوراااا» و الف انتهای «هورا» را تا بی نهایت کشیده است! من دلم از شوق دوست دور از دسترسم پرپر می شود. این دومین دوست من است که خدا نعمت مادری را به او ارزانی داشته. مادر شدن به تحمل تمام دردسرهایش می ارزد؛ به بدخوابی ها و حالت های ناخوشایند بارداری، به حالات روحی مختلف و خستگی های وقت و بی وقت. فکر می کنم چقدر بد است که بچه نداشتن را خیلی از آدم ها به اشتباه علامت روشنگری می دانند. این نظریه که «چرا کسی را به دنیا بیاوریم و مثل خودمان بدبختش کنیم؟» از کجا آمده؟ این بزرگ شدن دایره تنهایی ها، این روز به روز در خود فرو رفتن ها و انسان زدگی. این دنیا را از پشت عینک بدی ها نگاه کردن، این دلمردگی های بی نهایت توی خانواده ها و تحمل کردن به جای بهره بردن، برای چه این اندازه در زندگی آدم ها انباشته است؟ چرا نباید عشق در وجود آدم ها تکثیر شود؟ چرا از تجربه های خوشایند می ترسیم و دوست داریم فقط زهر بچشیم و زخم بزنیم؟ راستش دلم این شعله کردن را خواست. این لذت لایزال تمام نشدنی را...

  • المیرا شاهان
۱۹
بهمن

لمیده ام روی تخت خواب و سرم می گردد و می چرخد و من غلت می خورم در افکارِ نباید ... از اتاق کناری صدای ترانه درختِ ابی می آید و من فکر می کنم شبیه همان درختِ معصوم بی پناهم که از دوباره یکه می خورم توی این نمایش اتفاقی! آخ این نمایش اتفاقی، این جای قصه، درست همین سکانس است که من را با خودم روبرو می کند! من مقابل خودم ایستاده ام و با حالی عجیب و غریب فکر می کنم این دقیقه ها را چگونه باید زندگی کنم که هنرپیشه ای حرفه ای باشم. دست و پا می زنم در بُهت، در شک و شبهه و تردید. توی چهره ام نه غمی هست و نه لبخندی. بلکه یک خط صاف است که می رسد به افق های دور ... به زندگی پیش از تولد... به سناریویی که خدا گذاشت توی دستم و گفت اجرایش کن!

حالا با این همه جمله حفظ نکرده، چه کار کنم؟

  • المیرا شاهان
۱۴
بهمن

آنقدر زیبا، که خودت را برای نوشته ها و حرف هایی که سه چهار سال پیش برای کسی فرستاده ای، دوست داشته باشی ... با همان روحیه جدی و وجود دست نیافتنی، با زبانی قاطع و صریح، با غرور خاص روزهای نوزده سالگی...

  • المیرا شاهان
۱۳
بهمن

این یک مسئله اجتماعی ست ...

دیشب، دیدن یک صحنه وسط یکی از خیابان های نسبتاً شلوغ تهران، حدود زمان شش بعدازظهر، برایم قدری عجیب بود. با یکی از رفیقان شفیق توی تاکسی نشسته بودیم و سرگرم برنامه ریزی برای کلاس های دوتایی، که راننده با تعجب بسیار و خرده نیشخندی گفت: «ای وای!» و توجه ما دوتا را جلب صحنه رمانتیک دو جوان نسبتاً مذهبی کرد. داشتند همدیگر را می بوسیدند؛ به همین سادگی! انگار هیچ چیز و هیچ کس را نمی دیدند و روی ابرهای پنبه ای سیر می کردند. ما تا آن جاییش را دیدیم که دختر شروع کرده بود بوسه های متوالی می زد به دست پسر؛ همانطور ایستاده، با چشم هایی که انگار واقعاً عاشق بودند ... بقیه اش را خدا می داند و باقی آدم های توی آن خیابان!

اول بگویم که خیلی وقت بود دلم برای صحنه محبت های این چنینی آدم ها تنگ شده بود. انقدر که پیاده روی های تند تند دارم یا فرصت نمی کنم که به دوتایی های وسط خیابان، پارک و ... نگاه کنم و این نظریه را دارم که لابد هیچ کس خوشش نمی آید کسی بوسیدنش را تماشا کند. و البته توی دوست و آشنا هم نمی بینم کسی لب هایش را برای دیگری غنچه کند و دست بیندازند گردن همدیگر. بعد از مدت ها جنگ ها و کشتارهای جهانی که انگار می کردم تمام دنیا تهی از عشق و محبت است، برایم قدری دور و غیرممکن بود اشتیاق دست های این دو جوان ...

  • المیرا شاهان